همیشه مامانم
میره برای بچهای مهمون فنجون کوچولو میاره
چنگال کوچک
هعی دنبالش میره
من اول ها سرزنش میکردم که بابا مادر من مگه بیکاری ولکن
میریزه رو زمین خواست خودش بیاد بگه
بعدها بزرگتر شدم و متوجه شدم که بچها همه چی به ذهن میسپارند و خیلی براشون پررنگ تر این حرف هاست و این احترام های کوچولو چقدر براشون اهمیت داره خاطره بهتری براشون خلق میشه و میزبان همیشه براشون یه آدم حسابی میمونه...