بزرگترینش و شوهرم کرد ، یه زمین داشتیم ۴۰۰ متر بود
دوست شوهرم توی یه کار رفته بود ، که با شوهرمم اصرار داشت بره من از اولم با شناختی که از دوستش داشتم مخالف بودم
شوهرم میخواست ۴۰۰ متر زمینو بفروشه ، که من گفتم ۲۰۰ متر حق خودت بفروش ۲۰۰ مترش واسه من باشه که راضی نیستم اگه بفروشی !
شوهرم ۲۰۰ مترشو فروخت و پولو داد به دوستش و به ماه نکشید که ضرر کردن انگار شوهرم پول ۲۰۰ متر زمینو انداخت تو چاه
الان چهارسال گذشته و من دائم اونو میکوبم تو ذهنش تا هیچوقت فراموش نکنه