بچها خسته ام نمیدونم چیکار کنم نه تراپی ن خونوادم هیچ کدوم نمیتونن کمکم کنن تو ی رابطه ای ام که انگار هم میخوادم هم نمیخوادم من عاشق ی مردی بودی احساسی رمانتیک
ولی شوهرم خود شیفتس
شوهرم سرد نیست ولی انکار سرده هس انگار نیس
میدونه من عاشق توجه ام پلی توجه نمیکنه میدونه من عاشق حرف زدنم ولی دوس نداره زیاد باهام صحبت کنه
انگار تنهام انگار غریبم نمیتونم طلاق بگیرم ب هزار ی دلیل
من صدمو براش گذاشتم ولی قدرمو نمیدونه بچها شاید بخندین ولی من تپ رابطه دنبال هیچی نیستم
من فقط توجه میخوام فقط توجه
کل زندگی ما شده نه صبح شوهرم میره تا ۸ شب
هر شب با داداشش قهپه خونه بدش ی شام تا میاد میگ فیلم بزار ببینیم
بد میگه شام بیار و تمام خواب من افسرده شدم من خسته ام خیلی خسته امشب رف تو اتاق بخابیم صدام کرد بیا
رفتم اومد کنارم ن نازی ن بغلی سری فقط رابطه خواس منم نزاشتم بش گفتم نتو منو هیچ نازی بغلی بوسی هیچی
بد رومو کردم اون ور ی ساعت رف سمت گوشی بعدش منو نگا کرد ی بوسم کرد و ببخشید دست ب بدن من زد خوابید صدای گریمو میشنید هیچ کاری نکرد هیچ کاری
بهش میگم دوست ندارم که بترسه میگه پس برا چی باهام زندگی میکنی برو
چرا هستی خب برو
میگم باشه میرم نیکه خب برو کاری ندارم که چیکار کنم دلم داره میترکه