18سالگی عاشق شدم پدر مادر پسره مارو جدا کردن یه سال بعد پسره برگشت گریه کنان ک من در حق تو بد کردم. میدونستم با همکلاسیش دوست شده بعد اخرش من ک خورد شده بودم تو اون ی سال یعنی همه جا گریه میکردم دانشگاه خونه خواب همه جا شمارشو دادم ب دوست پسر دوستم. اونم ب عشقم زنگید گفت ک ما عاشق همیم دروغکی تا دست از سر من برداره. یادمه اخرش با گریه جدا شدیم منم ظاهرا قهقه میزدم ولی دلم خون بود میگفت بیشتر از چشمام بهت اعتماد داشتم. بعدش 12سال کشید دوباره عاشق یکی دیگ شدم کخیلی بهتر از اونه شکر خدا
خدا بزرگتر از ارزوهای ماست توکل به خودش نه بنده بیخودش
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
فک کنم پسر همسایه روبروییمون بود بیس چاری زل زده بود ب خونه ما منم ۱۴سالم بود دوسش داشتم البته خاستگاریم کرد ولی خونواده مخالفت کردن دوسال بعدم همسر جان عاشق شدن و منو عاشق خودش کرد