اونا قدرتون نگیرن احترام نزارن
ولی وقتی اونا بیان خودنتون چیکار میکنین یعنی چطور پزیرایی خوش رویی احترام میگیرن ؟؟
من هر کاری میکنم نمیتونم مثل اونا باشم هرچی جلو خودمو بگیرم باز نمیتونم بهترین پذیرایی احترام دارم
میدونین چیه از این میسوزم اخرشم وقتی میرن پشت سرم با چند نفری گفتن مگه چیکار میکنه واسمون احترامونو هم نداره 😭😭😭 بخدا ک میسوزم شوهرمم میدونه اما باز میگه اشکال نداره احترامشونو داشته باشیم
شوهرت درست میگه
اونا بیشعورن تو نباش
دیگه خونه شون نرو و دعوتشون هم نکن.ادم رقت و امد میکنه بهش خوشبگذره نه اینکه بهش بی احترامی بشه و اعصاب خوردی داشته باشه
نمیتونی قطع ارتباط کنی
فاصله بگیر آرامش بگیری
جاریم اینطوریه . ولی بعدا دیدم واقعا مقصر جاریم هستش .
یه رفتارا و اخلاقایی داره و طرز حرف زدن و سخن چینی و ابرو بردن و.... میگم حق دارن واقعا .
با اینکه جاریم خودشو خیلی برتر و بالاتر و انسانتر و مومنتر و.... میدونه از همه .
فکر میونه از همه لحاظ عالیه . به همه خدمت میکنه مخصوصا خانواده شوهر، خانواده شوهر آدم حسابش نمیکنن . اما چون جاریم انتقاد پذیر نیست همه چی رو حرف میکنه نمیتونم بگم به خاطر ابن رفتاراته
تو هم اگه انتقاد پذیری ببین چرا اینکاررو میکنن . اگه منطقی نبود حق با توعه
اگر کسی دعوت نکنه یا دعوت کنه کم بزاره خیلی زود یمتونم تلافی کنم مامانم خیلی غر میزنه که نه ولی کاملل میتونم ولی اگر حرف بزنن نمیتونم چیزی بگم
اگه خانواده درجه یک هستن قطع رابطه رو بیخیال شو
خوب پذیرایی کن بین خدا و خودت
مهمون میاد گناه صاحبخونه رو میبره و برکت میاره
من دشمنم بیاد خ نم نهایت احترامو پذیرایی رو دارم
ولی شده و رفتم خونه کسی حتی تعارف چای نزده
ک البته از حماقت خودمه ک احترام همه رو دارم
قانون من اینه هرررکسی وارد منزل من بشه در نهایت ادب و احترام باید رفتار کنم
عزیزم تو ک منو نمیشناسی من فقط خودم نمیگم ک خوبم به قران همه ازم تعریف میکنن همه حتی شده فامیلاشون جلوشون میگن کاش عروسی مثل تو داشتیم من تو درونم بسوزم باهاشون لب خندونم ک ناراحت از اینجا نرن اما چیکار کنم شانس منه بعدش اگ مشکلی ازم بود شوهرم خودش حتما میگفت طرف منو نمیگرفت ک
