خسته تر از آنم که بگم خسته ام!
بیشتر شکسته ام جلوی پدرم که تمام امیدش منم
و تمام سرمایه اش منم و نمیداد که من آدم انقدر خوبی
برای سرمایه گذاری نبودم من به زور زنده ام!
خستم از تلاش های که نمیتوانم کنم
خستم از هربار که میخوام شروع کنم و نمیتونم
خستم به اندازه تمام وقت هایی که شرمنده ام
شرمنده معلم، پدرم... و خودم.
گفتن پخته ای
گفتم متاسفانه زندگی به ما که رسید شعله اش رو زیاد کرد جزغاله شدم!
متاسفم برای خودم که انقدر بی مصرفم که با همین
درس خوندنم نمیتونم اون همه زحمات پدرم رو جبران کنم.