داداشم یکبار نامزد کرد و بهم خورد عقد نبودن. بعدش رفتیم خواستگاری سنتی و اونا گفتن ما رسم نامزدی نداریم و باید عقد کنیم. اینجا هم تاپیک زدم همه مخالف بودن عقد بدون شناخت درست نیست. خلاصه یک هفته بعد خواستگاری عقد کردن. الان سه ماه گذشته. این دختر ماه و فرشته هست. کلا اومد خونه مادرم موند. صبح بیدار میشه بلند میگه سلام مامان قربونت برن خوبی و بغل میکنه خیلی خوش اخلاقه به من هر روز زنگ میزنه دلم برات تنگ شده بیاااا. و حالا هم که اومدم همش میگه چقدر خواهر داشتن خوبه. خیلی پر محبت هست و خوش برخورد و همش هم دلی هست و ادا نیس. این وسط فقط دو مورد کوچیک هست که منو اذیت میکنه. یک اینکه وقتی داداشم میاد تا وقتی که بخوابن هزار بار داداشم ماچ آبدار میکنه و پشت سر هم تو جمع. و همش به داداشم میگه منو ماچ کن. این منو معذب میکنه. دوم اینکه خانوادم خیلی عروسمون دوست دارن و کارایی برای اون میکنن که هیج وقت برای من نکردن و دیگه اصلا منو نمیبینن و احساس میکنم اصلا منو نمیخوان.
دقیقا مثل جاری من به خدااصلا مهربون هم نیست مثلا گوشی دستشهمی بینه اونا اومدن می پره اشپزخونهدستمال ...
ما هم داریم از این آدما تو اطرافمون جلو رو انقدر خودشونو شیرین میکنن و عزیزم جونم میگن ولی پشت سر کلا یه آدم دیگهان ، و خب چون سالها خودشونو اینطور نشون دادن به اون اطرافیانشون بگی این چطور آدمیه باور نمیکنن و همیشه سنگشو به سینه میزنن و همه جا تعریفشو میکنن
مرا عهدیست با ماهی ؛ که آن ماه آنِ من باشد / مرا قولیست با جانان ؛ که جانان جانِ من باشد 🫂♥️ .خیاطم🥹🪡🧵
ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.
قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.
تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.
جهنم همین دنیاست بزار مارو بسوزونن...اگر به حس ششم ف...ال و طلسم و دعا گرفتن و مولا و نفرین و کارماشو پس داد اعتقاد داری لطفا منو ریپ نکن ...حس و شهود پایه هاش سسته...درست مثل تارهای عنکبوت ...در ضمن من بلد نیستم دلداری بدم اگر بلد باشم راه حل میدم منتقد خوبیم هستم ...یه آدم معمولی که معمولی بودنشو پذیرفته
بتعریف. من حس میکنم خانوادم اونو بیشتر میخوان از وقتی اومده من مهم نیستم با اینکه تک دخترم. انگار تازه دختر دار شدن. برای عروسمون مامانم با دل و جون خرج میکنه. ولی با من ۵۰ تومن هم حساب میکنه
زنداداش منم اینطور بود. حتی ب خواهربزرگم زنگ میزد بذار من بیام بچه هاتو بگیرم تو برو ورزش. الان همه مونو بلاک کرده و سگ محلمونم نمیده. بعد عروسی خودشو رو کرد
در مورد ماچ توی چمع ک داداشت باید بهش بگه،چون داداشت توی خونه شما بزرگ شده میدونه عرف خونه شما چیه، ...
داداشم از ماچ متنفره بدش میاد ولی عروس به زور میگیره تند تند ماچ میکنه. بعد بلند به من میگه داداشت ماچم نمیکنه یه چی بهش بگوووو. بعد خودش میگه ماچم کنم داداشمم ماچش میکنه