2777
2789

دوستان سلام شبتون پراز نگاه مهربون خدا والله من زیاد اهل تاپیک نیستم مگر مجبور بشم ولی چیزی که میخوام بگم فکرم خیلی مشغول کرده گفتم شاید اینجا کسی بتونه کمکم کنه

اولش بگم ما ی خانواده پر جمعیت باوضع مالی افتضاح روابط اجتمای خیلی ضعیف بودیم پدرم ی کارگر ساده بود که نهایت میتونست ی غذا برا بچه هاش فراهم کنه کسی مارو جای به خاطر فقر فرهنگی ومالی مهمونی عروسی دعوت نمی کرد ما نه تا بچه همیشه خونه بودیم مادرم با پدرم هر هفته دعوا داشتن سالی یک بار مارو میزاشت وبه مدت سه ماه قهر میرفت خونه اقوام روستا دوستان هستید بقیه اش بگم

خلاصه شرایط خیلی بدی بود بچه های خونه ما درس خون نبودن خونمون مردسالاری حاکم بود مادر وپدرم پشیزی برای پنچ تا دخترشون ارزش قائل نبودن تواین شرایط من ی خواهر دارم متولد دهه پنچاه زیبایش متوسط بود ولی به خاطر رفتار عجیب وغریب خودش والبته شرایط خونه ما کسی زیاد خاستگاریش نمی اومد یک روز ی پسر روستای بد قیافه اومد خاستگاریش به دروغ خودش مهندس جازد

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

پدر مادرم رفتن تحقیق فهمیدن نه تنها دروغ گفته بلکت به تریاک هم معتاده ولی خواهرم پاشو توی ی کفش کرد که میخوام زنش بشم خانواده بع زور قبول کردن با هر بد بختی بود ی جهاز نصفه نیمه با ی عروسی درب داغون براش گرفتن ردش کردن رفت ولی تا وارد خونه شوهر شد شروع کرد به خبر چینی ودو بهم زنی خیلی زود بچه دار شد کاراش باعث شد خانواده شوهرش زیاد علاقه ای بهش نداشته باشن ی چند سال از زندگیش گذشت تصمیم گرفت جدا بشه متاسفانه متوجه هم شدیم ی زن از راه به درش کرده وهمشبهش میگفته حیف توعه این شوهرته بیا عشق وحال وخلاصه رفیق ناباب کاری کرد که اومد نشست خونه بابام گفت علا بلا طلاق میخوام این بار هرچه پدر مادرم اسرار کردن که جدا نشو گوش نداد که نداد

شانسش هم گرفت ی شغل پر درامد پیدا کرد وخیلی پولدار شداما از نظر اخلاقی افتضاح بسیار خود برتر بین دو بهم زن بی ادب واهل شوخی ناجور با هرکسی کارهای خونه اصلا به مادرم که دیگه سنش زیاده کمک نمیکنه از نظر متلی یک ریال به بابام کمک نمیکنه از سر کار که میاد باید غذاش اماده باشه اینا به هرجهت الان که فهمیده کسی سراغش نمیاد همه رو مقصر جدایش میدونه 

وقتی میاد خونه یکی از ماها شروع میکنه شوخی های بسار بد با شوهرهای بقیه خواهرام وشوهر خودم میکنه بعد وقتی میره خونه بابام به مامانم میگه شوهر فلانی بهم نظر داشته مادرم هم که کاملا ادم بد دل وزود باوریه باور میکنه

دیروز مهمون خونه ما بود متاسفانه خودش از پله افتاد والکی خودش زد با غش کردن شوهر منم بیچاره رفت کمکش که به هوش بیارش مامانم بود کاملا معلوم بود فیکه غش کردن من خیلی از این رفتارش خجالت میکشم وقتی با شوهرم شوخی بد میکنه شوهرم بعدش منو مسخره میکنه 

کمبود توجه و عشق و محبت داره  از روز اول که کسی خواستگاریش نیومده مجبور شده اون معتاد و قبول کنه بعدم دیگه جدا شده باز کسی نیست و فکر میکنه دوست داشتنی نیست و توهم میرنه بقیه بهش نظر دارن

به نظرت من چطور باهاش رفتار کنم

شما و خانواده باید بهش حس دوست داشته شدن بدید البته این رفتارها فقط با رفتار شما مدیریت نمیشه حتما از یه مشاور کمک بگیر ولی صحبت کردن باهاش درک کردن بدون سرزنش ازش بخواه دردودل کنه بغلش کن بگو ما کنارتیم ما دوستت داریم از کارهای خوب و ویژگی های مثبتش تعریف کنید باهم ورزش برید به همسرتم بگو خواهرم خیلی اسیب دیده اس رفتارش بخاطر زخم های درونشه تنهاست تو ببخش 

شما و خانواده باید بهش حس دوست داشته شدن بدید البته این رفتارها فقط با رفتار شما مدیریت نمیشه حتما ا ...


ون فقط درمانش تو ازدواج مجدد میبینه به خدا من خیلی بهش اعتماد بنفس امید میدم ولی رفتارش زجر دهنده شده

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز