شانسش هم گرفت ی شغل پر درامد پیدا کرد وخیلی پولدار شداما از نظر اخلاقی افتضاح بسیار خود برتر بین دو بهم زن بی ادب واهل شوخی ناجور با هرکسی کارهای خونه اصلا به مادرم که دیگه سنش زیاده کمک نمیکنه از نظر متلی یک ریال به بابام کمک نمیکنه از سر کار که میاد باید غذاش اماده باشه اینا به هرجهت الان که فهمیده کسی سراغش نمیاد همه رو مقصر جدایش میدونه
وقتی میاد خونه یکی از ماها شروع میکنه شوخی های بسار بد با شوهرهای بقیه خواهرام وشوهر خودم میکنه بعد وقتی میره خونه بابام به مامانم میگه شوهر فلانی بهم نظر داشته مادرم هم که کاملا ادم بد دل وزود باوریه باور میکنه