تو یه خانواده پر جمعیت و پولدار بزرگ شد,همیشه تو هم سناش بهترینا رو داشت,ته تغاری بود و عزیز دردونه,مادرش یه جوره دیگه دوستش داشت,گردنبندی که گردنش بودو مادرش کادوی تولد ۱۶سالگیش براش خریده بود,سنگین و عیار بالا,خیلی ها حسرت مریمو داشتن,بهترین لباسا از گرونترین جاها,پسره همسایه مجتبی عاشق مریم بود,اما به خاطر شرایط مالی خانوادش هیچ وقت جرأت نداشت,این رازو به کسی بگه,میدونست مریم و به اون نمیدن,مریم خوشکل بود و شیطون,۱۹سالش بود که