داشتم به این فکر میکردم که واقعا دوست داشته نشدم شاید پدرومادرم خیلی دوسم داشتن بخاطر عزیز دردونه بودن ولی بخاطر مشکلات خودشون نتونستن اون محبت و حمایتو بهم بدن ینی من یادمه هراتفاقی برام میوفتاد اول ترس از پدرمادرمو داشتم جایی حقم ضایع میشد اونا نمیومدن حمایت خانواده مادری که ازم متنفر بودن خانواده پدری هم پسر دوست همیشه بین خانواده پدری و مادری اونی بودم که باید توجه و محبت بقیه رو میدیدم و نامهری هایی کع به من میشد. ..