2777
2789
عنوان

ترسناک👿😈

157 بازدید | 9 پست

دوستان بیاید اینجا داستان ترسناک تعریف کنیم دور هم لطفا درمورد این دوهفته اصلاااا چیزی نگید ما به اون قضایا کاری نداریم من شروع میکنم

البته داستان خودم نیستا

وقتی چشمم به دستای سفید و بی روحش افتاد خشکم زد و نمیتونستم تکون بخورم ، اون مامانم نبود ، و خیال میکردم توهم زدم 👀

سریع رفتم سمت اتاق خواب مامانم تا بیدارش کنم ، اما مامانم توی اتاق نبود ، فقط یک یادداشت روی تختش بود که نوشته بود :


{ پسرم ، گفتم شاید خواب باشی بیدارت نکردم ، داداشت دوباره تب کرد ، و میبرمش درمانگاه شبانه روزی همینجا ، شاید زود بیایم و شایدم اونو بستری کنن ، اگه صبح پا شدی دیدی نیستیم ، پاشو بیا درمانگاه }


بعد از دیدن این یادداشت ، دوباره رفتم آشپزخونه ، اما اینبار ندیدمش ، فکر میکردم هنوز توی خونس ، و حسابی ترسیده بودم ، سریع لباسامو تنم کردمو رفتم درمانگاه ؛ و دیگه جرعت نکردم تنها توی خونه بمونم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792