در موقعیت هایی که نیازمند گریه ام سخت گریه ام می آید. اشک هایم جمع میشوند تا در یک موقعیت نامربوط سرازیر شوند. مثلا وقتی دستم را توی سینک میشویم . وقتی که میخواهم از خیابان رد شوم .حتی همین حالا که داشتم دست هایم را میشستم دیدم که انگار دارم گریه میکنم و چون نفهمیدم این اشک سهم کدام ناراحتی است، سعی کردم به نور ماه توجه کنم ، این روزها که دوست دارم لای کوچه ها و دیوارها و جوب ها گم و گور شوم و کلمه ای حرف نزنم و دیده نشوم
پ.ن :
حقیقتا به معنای واقعی کلمه از حال عجیب روز تولدم متنفرم 🫠