بچها من یکسالع ونیم بانامزدم بودم دهن لق بود بچه ننه بود ۳۵ سالش بوددوستش داشتم روش گیرمیدادم قهرمیکردم اخرسرازدستم دررفت ی سوتفاهم عجیبی پیش اومدعقرب همزمان دوس دخترسابقشوبادوستشوزده بودازدستم دررفت بهش گفتم حرومزاده الان ۵ ماهه ک تموم شده مادرش گفته دیگ این دخترتمومه اونم میگ دوستت دارم اما ب حرف مادرم گوش میکنم خیلی دوسش دارم و دیگه ازدواج نمیکنم
خب چجوری بگم، پوستهی بيرونيم يه دختر قويه كه به كسی نياز نداره و خيلی خوشحاله؛ ولی درون خودم، یه دخترِ كوچولو با چشمای اشكی نشسته و منتظر يكی بياد ازش بپرسه چته.
اون رفته پی زندگیش...بعد تو هنوز داری بهش فکر میکنی.....سعی کن با واقعیت کنار بیای
تمام اتفاقات و حوادث که برشما وارد می شود خیر است... خداوند صلاح بندگانشان را بهتر از خودشان میداند،و هیچ اشتباهی در آفرینش خداوند روی نداده است...پس بیهوده از بخت و اقبال خود شکایت نکرده و ناراضی نباش.
بابا بیخیال..چیزی ک زیاد شوهر...هرکی میخواد من چندتاشو دور ورم سراغ دارم...مثل سگ پاسوخته موس موس می ...
😶😶😶
حالم بد شد از پستت
تمام اتفاقات و حوادث که برشما وارد می شود خیر است... خداوند صلاح بندگانشان را بهتر از خودشان میداند،و هیچ اشتباهی در آفرینش خداوند روی نداده است...پس بیهوده از بخت و اقبال خود شکایت نکرده و ناراضی نباش.