چون زجر کشیدم خیلی بخاطرش خیلی اذیت شدم اصلا کلمه ای در وصف عذابی که کشیدم پیدا نمیکنم تنهایی درد خفگی بغضی که گلومو جر میده قبلی که نا منظم میزنه و چشمی که دیگه اشکی نداره و حلقه زده در خونه خدا تا دستشو بگیره
فقط خدا کمکم کرد از این بحران عبور کنم و فراموش کنم
البته فراموش که نه اما کمرنگ شد