حالا شوهرم یه دور فشارمو برد بالا
اخه ۴۰ پدر شوهرم ۱ خرداد در اومد
در مورد خونه داشتن بحث میکردن که اینورو بدیم به مادرم
اونورم خودمون برداریم
گفتم تو مغازه بردار میگه نه خونه مغازه میخوام چیکار
اول هیچی نگفتم بعد ۱۰ دیقه به صورته یه نفسه ۲۰ دیقه رو مغزش رفتم گفتم من نمیتونم
آخه شما ابنارو نمیشناسین به همه چی گیر میدن
باورتون میشه بیرون رفتنی دزدکی میریم؟😔
مهمون نمیتونیم صدا کنیم
من اینجا روانی شدم حالا این میگه بمونم اینجا
گفتم داداشات خونه دارن عین خیالشون نیست
گفتم اتفاقا زیر فشار بذار بگو من خونه ندارم
چوناگه این خونه رو بدن مادر شوهرم ما باید بلند شیم چون ما نشستیم گفتم پول داری درست کنی ؟ عوض اون بذار روش خونه بخریم خلاصه گفت چقدر حرف میزنی سرم رفت
😂😂 ولی فکر کنم تو نطفه خفه کردم