خالم خونمون بود پیشم خوابیده بود تو اتاق
بعد خاب دیدم انگار چن تا وسایل از اتاقم مثل چراغ مطالعه ام اینا برداشته بود رفته بود خونه همسایه مادربزرگم اینا
بعد نمیدونم چیشده بود خونشون انگار منفجر شده بود و ۳ نفرشون مردن
بعد منم خیلی ناراحت بودم گریه می کردم
بعد با بابام رفتیم اونجا سه تا قبر دیدم
ک دورش همه گریه می کردن منم و داداشم و بابامم بودیم😐
بعد ی هدیه انگار بدن بهم اونجا اومدم دیدم ی کیف و رژه
بعد تو اتاق مادربزرگم اینا اون ۳ تا جنازه رو دراز کشیده دیدم