مسافرت رفتن مشهد و شب تولد امام رضا ع پشت پنجره فولاد بچه خوابیده بوده بغل مادرش و ۵سالش بوده از خواب میپره میره با چند بچه تو حیاط شروع به بازی و دویدن میکنه و مادرش فقط گریه میکرده...بعد خود بچه گفته امام رضا به پاهام دست کشید گفت پاشو برو با بقیه بچه ها بازی کن🥹🥺
هر چی یادگاری ازش داشتم نابود کردم تا فراموشش کنم ولی هنوزم بهش فکر میکنم اره خیلی دوسش دارم میدونم ...
ناامید نباش اگه دوست داشتنتون دو طرفه است چرا بهش نرسی؟ فقط به خاطر حرف دیگران؟؟به نظر من از خدا بخواه که همه چیزو براتون درست کنه و باور داشته باش که به خواسته ات میرسی و دیگه زمان رسیدن رو رها کن تو ذهنت فقط باور داشته باش که میشه