دوستان من شهریور ماه خاستگاریمه خیلی استرس دارم
راستش بخاطر مادرم ک دوباره کاری کنه دوباره منو خرد بکنه
دفعه قبلی زنگ زد برگشت انقدر گفت ما هیجی نداریم بدبختیم
خونه نداریم فلان نداریم
میترسم دوباره این کارها رو بکنه
فردا میخوام با بابام حرف بزنم نمیدونم چی بگم
بنظرتون چیکا کنم چی بگم
مادرم دفعه قبل ک میخواستن بیان برگشت ب خونواده پسر گیر داد باید بیاین خونه ای ک ما تو شهرستان داریم چون برگشت گفت خونواده من (خواهرای مادرم و برادراش )اینجان باید بیاین اینجا
حالا نمیدونم چی بگم به بابام ک دیگه یکم خیالم راحت باشه