بابام اعتیاد داره اینو شوهرم بهم چند ماه پیش گفت
من میدیم بابام سیگار میکشه اما از چیز دیگه ای خبر نداشتم تا اینکه چند ماه پیش شوهرم تو دعوا بهم گفت بابات معتاده همه هم خبر دارن نمیدونی برو پیکنیکشو ببین منم رفتم دیدم خیلی ناراحت شدم
خیلی دلم شکسته چند ماهه هیچی نمیگم در موردش فقط وقتی نیست میشینم گریه میکنم غصه میخورم
دلم خیلی خووونه کمرم شکسته به خدا
وقتی یادم میاد از شوهرم متنفر میشم
من خیلی بابام برام عزیزه هر چی که باشه خیلی دوستش دارم دوست نداشتم اون نظرم انقد خراب بشه
الآنم با کلی گریه این تاپیکو زدم و براتون نوشتم نمیتونم با کسی درد دل کنم راجع به این موضوع
الآنم شوهرم میاد میگه چرا گریه میکنی و کلی سوال پیچ میکنه به نظرتون بگم بهش ؟
شوهرم خیلی خوبه ها فقط وسط دعوا این حرفو زد نگین جدا شم و اینا