اما حالا که خودش ازدواج کرده دوس داره همه جا تنها برن از آزمایش و خرید و... خودشم برمیگرذه میگه خب عروس داماد تنها باید برن دیگه
لازم بذکره تو خریدای ما علاوه بر مادرای دوطرف ایشونم آویزوون بود
اما حالا من خیلییی حرصم میاد یادم میفته اونروزامون دیوانه میشم میگم مگت من آدم نبودم مگه من عروس نبودم که دوس داشتم ما هم تنها باشیم