ووالا من پسرره رو به طور کامل میشناسم ولی میدونی چیه ما تصمیم بر ازدواج نداشتیم فعلا میگفتیم کارامون را بکنیم بریم خارج بعد ولی از این طرف من اذیت میشم بخاطر خونوادم نمیخوام دیگه تو این خونه هم باشم پسره خودش گفت بیا ازدواج کنیم.
من خدایی یه روز خوش ندیدم تو این زندگی .
خستم دیگه
بخدا یه هفته پیش پدرم سر حرفای مادرم منو جوری کتک زد ک دو تا از مهره های کمرم در رفت و کج شده بود نمیتونستم راه برم الانم درد شدید از ناحیه کمر دارم