2737
2739

خوابم این بود چهره آدمو نمی تونستم ببینم ولی یه حس نزدیکی بهش داشتم ولی نمی شناختمش انگار 


تو آشپز خانه ایستاده بودم پدرم داشت آشپزی می‌کرد منم به پنجره نگاه می کردم یه کارگر ساختمان داخل طبقه دوم ایستاده بود داشت شکر گذاری م کرد و ماشین و چیزاش من میدیدم می گفت من همونم که هیچی نداشتم اینجا کار می کردم الان فلان شغل دارم فلان خونه دارم همشو انگار من میدیم وخیلی پولدار شده بود ساختمون نیمه کاره بود کارگرا داشتن کار می کردن اونم شکر گذاری منم داشتم تو دلم تحسینش می کردم و به پدرم نشونش میدادم از پنجره یک چند مدت گذشت یکدفعه خبر مرگ همون کارگر نا شناس آوردن خونه ما درصورتی که نمی شناختیمش مثل عزیزی که نزدیک بوده گریه می کردیم من هق هق میکردم از شدت گریه پدرم گریه می کرد 


خیلی عجیب بود خوابه تو ساعت که میگن خوابم تعبیر داره دیدمش 

من هیچکس نیستم من میام اینجا روحیم خوب شده نه که خودم بهتون ثابت کنم 🖤


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2742
2740
آبادانی  طول عمر اون فرد  و توی ماه رمضان رویا ب طور کامل ب خیر و نیکی تعبیر میشور شماه ...

مرسی عزیزم من هون آدم نمی شناختمش ولی یک جور انگار مثلا الگوم بوده داشتم بهش افتخار میکردم چهرش نمیدیدم مرسی عزیزم 

من هیچکس نیستم من میام اینجا روحیم خوب شده نه که خودم بهتون ثابت کنم 🖤
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687