سلام روزتون بخیر من ۲۶ سالمه ۴سال و نیمه با یه اقایی دوستیم قراره ازدواج کنیم بخاطر مشکلات مالی نتونستیم این اقا از همه جهات بهترین آدم دنیاست فقط من یه مشکل خیلی اساسی دارم اولین بار که عکس ایشون رو دیدم به دلم ننشست بعد که دیدمش و حرف زدیم همه چی اوکی شد تا حدود یک سال بعد یکسال شروع کروم به ایراد گیری از قدشکه قدش ۱۷۵ هستش بار ها جداشدم ولی تحمل نکردم و گفتم بابا این بهتزین ادمه دوباره برگشتم حالا ایشونم به امید اصلاح من قبول کردن و گفتن که تو بی تجربه ای و قیافه و اینا در یه حدی مهمه و بعدا بهتر میشی واقعا راستم میگفتن من تو به خانوادی خیلی محدود بزرگ شدم و بی تجربه هم هستم خلاصه هی سازش کردم و خودم رو سرکوب کردم و سعی کردم بیخیال اون چیز بشم که میخوام خودم عاشق قد بلند و هیکل خوب و فیس زیبا هستم از اون دسته ادما هستم که اولین ملاکم زیباییه خودمم در یه حد متوسط هستم جدیدا شروع کردم به مقایسه زندگی خودم با زندگی یکی از دوستام که اون هم مثل من زیبایی رو ملاک میدونه همش تو ذهنم میگم ببین اون به اون ادمی که جذاب نیست براش راضی نمیشه و خودش رو عذاب نمیده کلا رو همه کس حساس شدم حس میکنم کمبود این جنبه از زندگیم اذیتم میکنه و جدایی واسم خیلی خیلی سخته البته دوست پسرم زیبا هم هستش فقط من او چیزی رو که میخوام خیلی بالاتره نمیدونم باید چیکار کنم من خودم به خودم میگم بابا بشین زندگی خودت رو با دیگران مقایسه نکن خوش باش تقریبا راضی هم هستم ولی یک دفعه ای به خودم میگم اگه شوهر اون زیبا باشه چی حالا نمیخوام تحت تاثیر دیگران هم جداشم که بعدا بگم من تقلید از فلان نفر کردم و الا الان زندگی خودم رو داشتم حالم خیلی داغونه از بس فکر کردن و نتونستم نتیجه گیری کنم مخم داره میترکه سر درد گرفتم شبا خوابم نمیبره من راضی هم هستم ولی دیگران رو که میبینم میگم نگاه کن چه خوشکله چه فلانه چه قد بلنده پشیمون میشم دلمم نمیاد جداشم خاهشا بهم بگید من تحت تاثیر دیگران دارم افکار ندایی رو پرورش میدم؟تحت تاثیر دوستم؟