2777
2789
عنوان

خانوادگی

| مشاهده متن کامل بحث + 320 بازدید | 26 پست
این تکنیکه منه 

😂ی زن دایی دارم کلا این تکنیکو برا همه میزنه و خودش دائم خونه بقیه س ولی هرکی خواسته بره خونش درو باز نکرده و الکی میگفت نههه اصلا کسی ایفونو نزد یا میگفت نشنیدم😐

مامانم بعد از چندسال خواست بره خونشون در حد ی ساعت چون مطب دکترش نزدیکشون بود و باید زیاد منتظر میموند 

داییم متوحه شد بهش گفت خودش سرکاره ولی خانومش خونه س و حتما بره خونه تا ی ساعت دیگه ک بعد بره دکتر اما زنش درو بازنکرد و گفت کسی زنگ نزد😐از اون موقع مامانم ۷ ساله ک حتی رنک خونشونو هم ندیده

باهاشن قهر نکرده و ب روشم نیاورده ولی زن داییم دائم میاد خونشون برا ناهار و شام😐

سرآغاز راهی بودم که مقصدی نامعلوم داشت...🌌🌒

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

ما دمه خونمون مغازه داریم بازه بعد پدرشوهرم اینا توشن مثلا زنگ میزنه میگم من بیرونم مبگمه میشبنم تو ...

من بودم میگفتم همسرم تیکه میندازه دیگه بهم میگه چطور مادر من سالی یکبار میاد مادر و خواهر تو همیشه میان باهم دعوا کردیم سر این موضوع  منم گفتم دیگه من میرم خونه مامانم اونا نمیان تا تو منت تزاری سرم، اونام یاد میگیرن زیاد نیان 

خیلی ناراحتم نمیدونم چیکار باید بکنم برم مشاوره اونم هزینه هاش زیاده ای خداااا 

مادرشوهر منم با دخترش همین کارو میکرد اونم اول ازدواجش

رفت دوماه موند خونش

داماد ک دید فایده نداره کلا از اون شهر رفت😂😂.

با منم همینکارو میکرد  و بیچاره شده بودم از دستش

با کم محلی کردن و ب حداقل رسوندن رفتنم به خونشون کنترلشون کردم 

سرآغاز راهی بودم که مقصدی نامعلوم داشت...🌌🌒
😂ی زن دایی دارم کلا این تکنیکو برا همه میزنه و خودش دائم خونه بقیه س ولی هرکی خواسته بره خونش درو ب ...

من خودمم اصالا زیاد خونه کسی نمیرم خونه مامانمم میگم زشته هرروز هرروز ولی وواقعا نمیدونم چیکار کنم از بس میان اینجا امروزم اینجا بودن تازه وقتی شوهرم اومد مامانم رقته بود تو حمام و بچه مو برده بود بشوره به شوهرم گفتم نیا تو خونه تا مامانم از حمام بیاد بیرون بچه رو رفته بود بشوره درصورتی که من بچمو دوروز پیش حمام دادم نمیخاسم امروز ببرتش حمام ولی گفت میخام ببرمش حمامش بدم شوهرمم تو پارکینگ غرغر کرد گفت مگه بچه روونبردی حمام من برم کجا منتظر باشم

من بودم میگفتم همسرم تیکه میندازه دیگه بهم میگه چطور مادر من سالی یکبار میاد مادر و خواهر تو همیشه م ...

من خانواده شوهرم مثل خانواده اسی بودن 

با هزار فکر و نقشه کنترلشون کردم وگرنه اسیر بودم از دستشون!

بارها تا نوک زبونم میومد ک بهش بگم مکه خانواده من نیستن که خیلی کم میان؟! چرا خانواده تو اینجورین؟! مگه فقط تو خانواده داری؟!

مامانم جلومو میگرفت وگرنه تاحالا شکمشونو پاره کرده بودم😂😂

سرآغاز راهی بودم که مقصدی نامعلوم داشت...🌌🌒
والا من خودمم عادت ندارم مزاحم کسی بشم وحوصلی کسیم ندارم

منم همینجورم

حوصله مهمان سرزده یا کسی ک خودشو دعوت کنه خونم رو ندارم

نمیدونم چرا ی عده شعور ندارن!

اخه اگر کسی شرایطشو داشته باشه خودش دعوتت میکنه دیگه!

من ب شدت اهل گشت و گذار و بیرون رفتنم ولی خوشم نمیاد خونه کسی برم و اگرم بخوام برم باید از قبل دعوتم کرده باشن

 

سرآغاز راهی بودم که مقصدی نامعلوم داشت...🌌🌒
من خودمم اصالا زیاد خونه کسی نمیرم خونه مامانمم میگم زشته هرروز هرروز ولی وواقعا نمیدونم چیکار کنم ا ...

دلم میخاد گریه کنم  نمیدونم تازه من مامانم وخواهرم از اینان که حرف بهشون بزنی جبهه میگیرن خسته شدم ازشون داداشمم بدتر تا وقتی که شاغل بودم همش از من پول قرض میگرفت وقتی شوهر کردمم هی میگفت پول قرض بده من چند باری شوهرم بهش داد بعدش گفت دیگه ندارم شوهرم میگه داداشت یه بار احوالپرسی نمیکنه همش واسه. پول مارو میخاد  و بعدش هروقت میگم داداشم زنگ زد میگه پول میخاست از خجالت آب میشم 😭😭

منم همینجورم حوصله مهمان سرزده یا کسی ک خودشو دعوت کنه خونم رو ندارم نمیدونم چرا ی عده شعور ندارن! ...

من خودمم همینطورم بیرون رفتن دوست دارم ولی اینکه هرروز برم خونه یه نفرو خجالت میکشم خونه مامانم خیلی دیر به دیر میرم یه وعده عصرم زنگ میزنم شوهر میگم از راه بیا دنبالم اصلا نمیمونم ولی.... اوووف سر شمام دردآوردم ببخشید

فکر میکردم خودم تنها اینجورم 


بزرگای اطرافم بزاریشون هر روز میان 

اما منو تعارف نمیکنن که بیا 

یا مادرم بخوام برم راحت میگه می‌خوام بخوابم 

سر زده برم روشو ترش می‌کنه 

غذا درست نمیکنه 

اما خونه ما انگار کاروانسراست 

تازه خواهرای بزرگترم ر‌و با چنتا بچه میاره اینور که خونه خودش کثیف نشه یا غذایی درست نکنه 


یه روز مهمون بودم جایی 

گفت خواهراات دارن میان 

گفتمشون بیان اونور تا منو پدرت هم بیایم 

گفتمش من شام دعوت هستم جایی 

گفت خب تو برو ما میام 

خونم فاسد شد 

آخر هم اومدن من رفتم مهمونی مجبور شدم زود برگردم 


وقتی هم میاد اصصصصصصلا رعایت نمیکنه 

جلو شوهرم همه چی میگه 

بچه هام رو دعوا می‌کنه 

شوهرم میخواد بخوابه ظهر این با تلفن حرف میزنه بلند بلند 

یا نگاه اخبار می‌کنه 


خیییییییلی عذاب کشیدم 

خیییییلی 

تا مجبور شدم با قهر کردن این قضیه رو جمع کنم وگرنه هیچ آرامشی تو زندگیم نبود 

هر روز وقت و بی وقت خونه من شده بود پاتوق بقیه 

اما من رنگ خونه کسی رو نمی‌دیدم 


پدرشوهرم هم همینه 

صبح زود 

ظهر موقع استراحت 

شب دیر وقت 

هر وقت میلش بکشه تشریف میاره 

از من هم خوشش نمیاد چون زنش و دختراش از من خوششون نمیاد 

میاد سلام میکنم جوابم رو نمی‌ده 

چندین ساعت میشینه گاهی از قبل ناهار تا بعد شام باید خدمتش باشم 

حتی میوه می‌زارم جلوش با پرویی میگه پوستشونو بگیر 

گاهی انقد بس احترامی میکنه بهم شوهرم عصبی میشه میگه می‌خوام بهش تذکر بدم 

من نمیذارمش میگمش ولش کن مگه منطق دارن؟؟


خواهر بزرگی دارم داماد داره 

پسر بیش فعالی هم داره حرفهای زشتی هم می‌زنه 

اونو هم به سختی تونستم کنترل کنم وگرنه میخواست هفته ای چند بار بیاد..


خواهر شوهرم نه ساله ازدواج کرده من هنوز رنگ خونه ش رو ندیدم حتی 


نمی‌دونم دقیق کدوم خیابون 

ولی اون رو دار تر از این حرفهاست 

همیشه میخواد تشریف بیاره 

حتی گاهی خونه پدرش دعوت کردم برا مناسبتی 

اون بی خبر و بدون دعوت سر سفره میاد 

جاریم هم همینطور. 


چنتا دوست هم داره شوهرم مدام دیدارهاشون خونه ما بود 

قرار میزاشتن تو خونه ما همدیگه رو میدیدن 

اما روزی کسی منو تعارف نمی‌کرد 

مردها دوست داشتن ها 

اما زناشون هیچ وقت مهمونی نمیدادن 

یا نمیگفتن اینبار خونه ما جمع بشیم مثلا 


منم به شوهرم گفتم من از همه کوچیکتر هستم 

قرار نیست زرنگبازی دربیارن و همیشه اینجا من در خدمتشون باشم 

به بهانه کرونا این رو هم تعطیل کردم.


خودم خیلی میزبان بودن رو دوست دارم و برا مهمان سنگ تموم می‌زارم 

اما دیگه همه کلافه م کردن با پرو گریاشون 

ناچار میشه آدم گاهی کاری کنه که دلش راضی نیست....


فکر میکردم خودم تنها اینجورم  بزرگای اطرافم بزاریشون هر روز میان  اما منو تعارف نمیکن ...

وای عزیزم نگو نگو نمیدونم پیش خودشون چه فکری میکنن اصلا رعایت نمیکنن منم خیلی خسته م

من خودمم همینطورم بیرون رفتن دوست دارم ولی اینکه هرروز برم خونه یه نفرو خجالت میکشم خونه مامانم خیلی ...

امشب با شوهرم بیرون بودم

ی ساختمون بزرگ دیدم بهش گفتم دوس دارم اینجا زمینش مال من باشه که بتونم توش ی عمارت بزرگ درست کنم

بهم گفت چ فایده داره وقتی دوس نداری کسی بیاد خونت و همش تنهایی!!!😐😐😐ی لحظه منفجر شدم ولی خوب فکر کردم ک چی بگم بهش! 

من از دست رفت و امدای خانوادش از ی روز بعد عروسی دیوونه شده بودم دیگه، میومدن ی هفته میموندن ب بهانه دکتر و خرید و...

ی هفته کمترین میزانش بوداااا 

منم سرکار بودم و تازه عروس

دلم میخواست با شوهرم تنها باشم و از اون مهم تر واقعا خسته از سرکار برمیگشتم دلم میخواست راحت استراحت کنم ولی با وجود اینا نمیتونستم! از طرفیم خیلی بدم میاد وقتی خودم و شوهرم خونه نیستیم و سرکاریم، کسی خونمون بمونه! من تا ۷ ماه این رفتارای زشتشونو تحمل کردم ولی از ی جایی ب بعد دمشونو چیدم آروم اروم، و از همونجا ب بعد بود ک شوهرم دیگه به من برچسب میچسبوند ک تو از مهمان بدت میاد و دوس نداری کسی بیاد خونمون😐 یکی نیس بش بگه اخه مگه خانوادت مثل آدم رفت و امد میکردن؟؟؟

مگه خونمون هتل بودن ک هر دیقه بیان رزروش کنن؟! والا شعورم خوب چیزیه! وقتی کسی خودش فهم نداره ک نباید مزاحم ی زن و شوهر جوون ک اول زندگیشونه بشه دیگه ادم مجبوره دمشونو بچینه!

خلاصه امشب در جواب حرفش بهش گفتم مهمانایی ک تو مدنظرته رفت و امدشون بی قائده س، منم از سرویس دادن بیش از چن ساعت به کسی خوشم نمیاد، هتل ک نیومدن! منم خدمه نیستم که هی خم و راست شم!بعدشم میگن رفت و امد ن اینکه فقط اونا بیان!

بعدم من دوس دارم وقتی شرایطشو داشتم خودم دعوت کنم ن اینکه کسی خودشو مثل چتر پهن کنه تو خونم!

سکوت کرد و ادامه نداد ولی دلم خنک شد😂

حالا خانواده تو هم با توجه به شرایط انگار نمیشه پیچوندشون

پس باید جرات مند رفتار کنی

وقتی بهت گفتن ما میخوایم بیایم خیلی مودبانه بگو 

مثلا امروز شوهرم سرش درد میکنه و داره استراحت میکنه،ایشالا تو ی فرصت مناسب بهتون خودم زنگ میزنم ک بیاین

و بعد دیگه اصلا پیگیر نشو

اینقد اینو تکرار کن تا بهشون بر بخوره و کمتر بیان

اگرم بهت گله کردن، خیلی راحت بگو خب مامان جان منم خونه و زندگی دارم و باید ب شوهر و بچه م رسبدگی کنم، لابد شرایطشو نداشتم.

سرآغاز راهی بودم که مقصدی نامعلوم داشت...🌌🌒
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز