مجبورم
خیلی رذله بلانسبت یکی تو طویله هم بزرگ بشه باز مثل این بار نمیاد
تا موقعی که کارش گیره منو میفرسته اداره بانک و هزار جا که آقایون حضور دارن کارش که تموم شد بهم میگه هرزه
خیلی خسیسه یک ماه میره سرکار میاد انقد خونه میمونه که دیگه حتی تخم مرغ هم تو خونه واسه خوردن نباشه بعد میزاره میره با اینکه میدونه تو خونه هیچی نیس میگه یکم کار کنم پول میفرستم دیگه پیش خودش نمیگه این مدت اینا چی بخورن
خیلی دهن بین و دمدمی مزاج خانوادش هرچی بگم بی چون چرا قبول داره
عرضه هیچ کاری نداره هیییییچ کاری خودم برای تک تک کارا باید همراهش برم حتی ماست خریدن رو بلد نیس انگار زن گرفتم کل مسعولیت زندگی با منه