12 روزه ندیدمشون باباشون از من گرفته و نمیزاره ببینمشون خودمم اقدامی نکردم واسه دیدنشون نخواستم هوایی بشن و زبونم لال مریض بشن فقط از دوریشون قلبم آتیش میگیره و بی صدا اشک میریزم شبی نیست خوابشون رو نبینم خدا نگذره از کسی که خونمو خراب کرد الهی درد بی درمون بگیره
ببین اگر کاری رو تموم کردی دیگه سر زخم چرکی رو نباید باز کنی،تمومش کن،اینطوری بچه ها هم اذیت میشن بشین قشنگ توی برگه براشون هر. روز نامه بنویس و تاریخ بزن
شاید روزی لازم شد
دلتنگی کم کم کمرنگ تر میشه به فکر زندگی نو باش و براشون ارزوی خیر کن
خدایا چهره دیگه ادما رو زودتر بهمون نشون بده ...اون روی سکه