راهنمایی بودم خونه تنها دوستم زنگ زد حرف زدیم انقد آخرش رسید به جن خندیدیم همین که تلفن گذاشتم برق رفت از کمد تا یخچال همه سر و صدا یادمه فقط خوابیدم کف خونه سینه خیز رفتم تا در جرات نداشتم چشم باز کنم یادش بخیر با همون تیپ نشستم تو کوچه تا همه برگردن
من تو خواب یه جن میبینم همیشه خدا مواظبمه با همه بده بامن انقد خوبه نزدیکامم اذیتم کنن پدرشونو در میاره ولی تو واقعیت زندگی هرکس دلمو بشکنه صدرصد یه بلایی سرش میاد نمیدونم حالا بهم ربطی دارن یا نه