عزیزم نگو اینجوری...چشم میگم...خودشونو ندیدم میشه گفت خوابم درباره امام(ع) بود
ی جمعیت خیلی زیادی جمع شده بودیم ک از یکطرف پنس کشیده شده بود همه هم خانوم بودیم منتظر بودیم کسی بیاد...قبلش اومدن ی کاغذ ب هر نفر دادن گفتن اینارو بخونین وقتی ک اومد این متنو بگین...یادم نیست متن چی بود عربی بود فهمیدم ک منتظر حضرت قائمیم و این متنو باس برای ایشون بخونیم....یهو اون پنسا کشیده شد ی طرف و گفتن بلند شین قیام کنین وارد میشن...همه پاشدیم اما هر چ وایسادیم نیومدن...ربع ساعتی وایساده بودیم گفتن کمی با تاخیر میاد رفتن دیدن ی دختر خانومی ک واجب بوده برن...همینجور وایساده بودیم و متن رو با عجله حفظ میکردیم ک مجدد اعلام کننده شروع کرد ب خوندن ی چیزای عربی و همه قیام کرده بودیم فقط فهمیدم دارن وارد میشن اما خودشونو ندیدم و بیدار شدم...شاید دلیل اینکه خودشو ندیدم بار گناهم بوده یا چله عهد برداشتم وقفه افتاد و ی روزشو آخر شب خوندم یادم رفت