میخام برم شهرستان نمین اجاره باشیم چون محل کار شوهرم اونجاس.و از اینک خونه خودم پایینش مادرشوهرم بود و دخالت بود و حس بد و اسانسورم نداشت فراری بودم.ولی امروز رفتیم با شوهرم نمین تا خونه رو ببینیم یکم دلم گرفت شهر خیلی سکوت بود تقریبا میتونم بگم همه تو خونشون بودن و بجز املاک و سوپر مارکت چیزی نبود😑😔میترسم نتونم دووم بیارم.البته پنجشنبه و جمعه ها میام شهر خودم و پیش خانوادم و شوهرم گف هر وقت خاستی میارم پیش مامانت اینا.و اینک یکسال فقط اینجاییم تا زمین ارثی شوهرمو بفروشن و ما صاحب خونه شیم میخاستم بگم کسی تجربه رفتن ب شهر کوچیک و ساکت مثل شهرستان داره؟احساس میکنم دلم میگیره ولی از خونه مادرشوهر بهتر
بزرگترین آرزوی قلبیم اینه که یه روزی دست ایلیا کوچولومو بگیرم و باهاش برم گردش میشه برام صلوات بفرستی ک ب این آرزوم برسم؟ فکر کن اربعین پیاده بری کربلا ...چشمت از دور به یه گنبد طلایی بخوره ... دستتو بزاری رو سینه بگی ... السلام علیک یا اباعبدالله. سلام آقا جونم کاربری دست دو دوست ک ی زمانی دشمن هم بودیم اما حالا
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بله من شمال غرب تهران زندگى كردم و بزرگ شدم دو سال به خاطر كار مجبور شدم برم تو روستا ...
متاسفانه اهل غر هستم میترسم غر بزنم و گریه کنم و بهونه گیری کنم و شوهرم خسته کنم آخه میدونی دعوای بدی شد تو ساختمونمون دیگ نمیخام برگردم خونه خودم ک پایینش مادرشوهر و جاری باشن چون پدر و مادرم تحقیر شدن
میدونی آخه شهر بزرگ بود نمیسوختم شهرستانی ک شبیه شهرک های شهر خودم البته من بیرون نمیام از خو ...
خودت را با یک کاری مشغول کن، زبان بخون یا یک هنری یاد بگیر، ورزش کن...یکسال سریع می گذره. آخر هفته ها می تونی بری شهرتون. به نظرم آنقدر جای نگرانی نداره....
به یـــــزدان که گـــــر ما خرد داشتیم/ کجا این سرانجام بد داشتیم