2777
2789
عنوان

بله برون

| مشاهده متن کامل بحث + 1260 بازدید | 70 پست
بابا دمت جیلیز ویلیز مامانم نمیتونس انقد ریز ب ریز راهنماییم کنه😂❤️

😂😂😂😂😂من عروس کوچیکه م و وزه تر از جاری بزرگه م،اما فعلا هنوز عروس بزرگه رو بیشتر دوست دارن بسکه سیاست داره البته اون ۶ساله عروسشونه و زن خوبیه

نَبَخش😐بِزار یاد بِگیرَن اِشتِباه نَکُنَن😑

یه چیزی بهت بگم؟ همین الان برای خودت و عزیزات انجام بده.

من توی همین نی نی سایت با دکتر گلشنی آشنا شدم یه کار خیلی خفن و کاملاً رایگانی دارن که حتماً بهت توصیه می کنم خودت و نزدیکانت برید آنلاین نوبت بگیرید و بدون هزینه انجامش بدید.

تنها جایی که با یه ویزیت آنلاین اختصاصی با متخصص تمام مشکلات بدنت از کمردرد تا قوزپشتی و کف پای صاف و... دقیق بررسی می شه و بهت راهکار می دن کل این مراحل هم بدون هزینه و رایگان.

لینک دریافت نوبت ویزیت آنلاین رایگان

حسمو نمیتونم توصیف کنم،دوس ندارم ک اونو تحویل بگیرنو ب من توجه نکنن یا اینکه بگن فلانی اینجوری مراسم ...

نه راست میگی درک میکنم. من اگه باشم چون بشدت حساسم حتی به اینکه چی براش میخرن و چجوری رفتار میکنن هم حساس میشم ولی بهتره اهمیت ندی. چون بالاخره یه جایی میبینی یه فرقی یه تبعیضی هست از الان خودتو بزن به اون راه😂

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
😂😂😂😂😂من عروس کوچیکه م و وزه تر از جاری بزرگه م،اما فعلا هنوز عروس بزرگه رو بیشتر دوست دارن بسکه ...

😂😂😂خداکنه جاریم آدم خوبی باشه باهم رفیق باشیم  ن اینک بلای جون هم بشیم

نه راست میگی درک میکنم. من اگه باشم چون بشدت حساسم حتی به اینکه چی براش میخرن و چجوری رفتار میکنن هم ...

متاسفانه آدمی هستم ک نمیتونم خودمو بزنم ب اون راه و هی غصه میخورم🙂

ولی میگم اگ مادرش زنده بود دیگ خاله دختر عمه و اینا واسه هرچیزی نظر نمیدادن

نه..منظورم این بود که اگه مادر شوهر پدر شوهرت زنده بودن و میدیدی که به اون عروسه محبت میکردن سخت تر میشد😁

متاسفانه آدمی هستم ک نمیتونم خودمو بزنم ب اون راه و هی غصه میخورم🙂

منم

هرچی هم تمرین میکنم خودمو تغییر بدم با شکست مواجهم😬

به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هر جا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم.  گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند.  و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشد  جون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه   تو بحث کردن دانش و ادب مهمه
متاسفانه آدمی هستم ک نمیتونم خودمو بزنم ب اون راه و هی غصه میخورم🙂

ولی یه چیزیو خیلی خواهرانه بهت میگم..البته من نمیدونم همسر شما چه جور آدمی هستن..اماطبق تجربه شخصی خودم دارم میگم..از خانواده همسرت اگه چیزی دیدی ،سعی کن محترمانه ومودبانه همون موقع جواب بدی..نه با جبهه گرفتن،بلکه با روی باز و دوستانه..و هیچوقت اشکالات رفتاریشون رو به همسرت نگو..همیشه خوبیاشونو بگو..و بزار فکرکنه خیلی دوسشون داری..اینجوری عاشقت میشه..

نه..منظورم این بود که اگه مادر شوهر پدر شوهرت زنده بودن و میدیدی که به اون عروسه محبت میکردن سخت تر ...

من خودم جواب نمیدادم..نمیگم آدم بی زبونی ام..ولی ترجیح میدادم جواب ندم..اما ازاونجاییکه با شوهرم قرار گذاشته بودیم باهم دوست باشیم و همه چیزو به هم بگیم،گاهی هم دوستانه پیشش گله میکردم..که همین سادگیم باعث شد فکرکنه من ازخانوادش بدم میاد والان داریم جدا میشیم..به همین سادکی و شیکی😁

ولی یه چیزیو خیلی خواهرانه بهت میگم..البته من نمیدونم همسر شما چه جور آدمی هستن..اماطبق تجربه شخصی خ ...

من اخلاقم تنده باید رو خودم کار کنم این دهنم چفت و بست نداره از هرکی ناراحت بشم ب شوهرم میگم اونم بنده خدا میگ ن عزیزم شاید بد متوجه شدیو از این حرفا،میدونم راه سختی در پیش دارم باید برام کلاس بزارین در رابطه با سیاست های زنانه🤭

😂😂😂خداکنه جاریم آدم خوبی باشه باهم رفیق باشیم  ن اینک بلای جون هم بشیم

با جاریت هیچوقت رفیق نشو چون مطمئن باش هر ۲تاتون هرجی بهم بگین رو میزارین کف دست شوهراتون اختلاف پیش میاد،هرچی دورتر دوست تر،جاری من بعد ۶سال هنوز رسمی برخورد میکنه باخانواده شوهر من از روز اول خودم بودم پشیمونم چون احترام اونو بیشتر دارن به اون میگن فلانی جان منو به اسم کوچیک صدا میکنن بااینکه نوعروسم این حس حسادت طبیعیه اما اصلا مباید اهمیت بدی،منکه اهمیت نمیدم سعی هم میکنن فرقی نزارن اما خب بااون بهترن چون سنگینه و رسمی،منم اسکل ازروز اول شوخی و خودمونی و خاکی شدم خاک برسر😂الان دارم دوری میکنم و رسمی برخورد میکنم سنگین و لبخند ملیح😁الان خوب شد!اصلا حساس نشو بالاخره دست خودته همه چی!نه زیادی محبت کن نه بی محل!هرکس زندگی خودشو داره اصلا نباید بزاری روت تاثیر منفی بزاره

نَبَخش😐بِزار یاد بِگیرَن اِشتِباه نَکُنَن😑
من اخلاقم تنده باید رو خودم کار کنم این دهنم چفت و بست نداره از هرکی ناراحت بشم ب شوهرم میگم اونم بن ...

اخلاقتم درست میشه..فقط حواستو بده کاری نکنی که همسرت فک کنه خانوادشو دوست نداری

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792