تابستون بود بارون میومد من زیر درخت نارنج توی حیاط خونه پدری نشسته بودم بوی نم بارون و بوی درخت نارنج تمام وجودمو پر از عطر خوشبختی کرده بود من دختر همون بارونیم که بعدازظهر تابستون اون سال میبارید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
دنیا نیارزد آنکه پریشان کنی دلی/ زینهار بد مکن که نکردست عاقلی❤ من ادعا میکنم آدم منعطفی هستم، در همین راستا نظرات پیشنهادات و انتقادات محترمانه و سازنده رو محترمانه میپذیرم🌹