تابستون بود بارون میومد من زیر درخت نارنج توی حیاط خونه پدری نشسته بودم بوی نم بارون و بوی درخت نارنج تمام وجودمو پر از عطر خوشبختی کرده بود من دختر همون بارونیم که بعدازظهر تابستون اون سال میبارید
من اگر می دانستم زندگی دایره ایست که باید در آن چرخید و رقصید و کامی از لذت هایش گرفت. هرگز نه می جنگیدم و نه کسی را از خود می رنجاندم و نه به هر اتفاق خوب ؛ با تردید نگاه می کردم.🌱
درانتظار یک نگاه از طرف خدای مهربون😔 تیکر شرکت توی آزمون بانکمه🙈میشه وقتی ک امضامو خوندی برام صلوات بفرستیو دعاکنی ک به ۲تاحاجت دلم برسم؟😇منم برای همتون دعامیکنم ک به خواسته های دلتون برسین😘😘