2777

سالروز_تخریب_بقیع #

برای هشتگ "سالروز_تخریب_بقیع" 12 مورد یافت شد.

امام_زمان_عج#  

سالروز_تخریب_بقیع#  

روز_بقیع#  

غزل#  


عمری مرا تو بیشتر از من دعا کردی

من معصیت کردم ولیکن تو حیا کردی


دادی جوابم را تو بی چون و چرا اما

چون و چرا کردم مرا وقتی صدا کردی


ای وای از آن نیمه شب هایی که آقاجان

من خواب بودم تو به حالم گریه ها کردی


من که همیشه جای مرهم ، درد تو بودم

ماندم برای چه تو دردم را دوا کردی


دورت بگردم من ، فقط بین رفیقانم

حق رفاقت را تو جانانه ادا کردی


از یاد برم عزت من از کجا بوده

از بس به این سائل عطای بی ریا کردی


غم نیست گر بسته است بر رویم همه درها

وقتی در ِ رحمت به روی من ، تو وا کردی


آقا دعا کن زنده باشم من ببینم که

تو در مدینه چار تا جنت بنا کردی


جانم فدای سفره ام البنینی که

هر صبح شنبه در مدینه تو به پا کردی


#محمد_حسین_رحیمیان



به مناسبت سالروز_تخریب_بقیع#  


بر دشمنان عترت و قرآن هماره

در هر نفس نفرین و لعن بی شماره


اینان که بدتر از نصارا و یهودند

فرزند شیطان، خصم دین، آل سعودند


بر مکتب اسلام و ایمان حمله کردند

با آیه‌ی قرآن به قرآن حمله کردند


اینان نه یک مذهب که یک حزب پلیدند

نسل ابوسفیان و مروان و یزیدند


دل‌هایشان از تیره‌گی پُر، خالی از نور

چشمانشان در این جهان و آن جهان کور


بر آل یاسین ظلم، از حد بیش کردند

تفسیر قرآن را به رأی خویش کردند


خصم خدا، خصم نبی، خصم کتابند

از کفرشان سنّی و شیعه در عذابند


گویند مشرک زائر ختم رسل را

خوانند مرده از جهالت عقل کل را


در چاهِ جهل و تیره‌گی ماندند، ماندند

گویی به عمر خویشتن قرآن نخواندند


یعقوب کز بوی پسر قلبش صفا یافت

چشم وی از پیراهن یوسف شفا یافت


آن تکه‌ی چوبی که موسی را عصا شد

هم بحر را بشکافت و هم اژدها شد


روزی که عیسی مرده‌گان را زنده می‌کرد

بر جهل این اُشتر چران‌ها خنده می‌کرد


رو تیره، دیده کور، دل، آلوده و چرک

از پای تا سر کفر و از پا تا به سر شرک


بوزینه‌هایی بر فراز منبر وحی

یار شیاطین، دشمن پیغمبر وحی


بر تربت پاک امامان حمله کردند

خواندند قرآن و به قرآن حمله کردند


در بغض اولاد علی بیداد کردند

اَسلاف خود را در شقاوت یاد کردند


با دست آن پرورده‌های دست شیطان

شد تربت پاک حسن با خاک یکسان


کُشتند با دعویّ دین یاران دین را

کردند ویران قبر زین العابدین را


پنجم امام ما که جان ما نثارش

گردید با سطح زمین یکسان مزارش


آمد جسارت بر کتاب ناطق ما

ویرانه شد قبر امام صادق ما


دادند پاداش امیرالمؤمنین را

کردند ویران مرقد امّ البنین را


قبر شهیدان اُحد ویرانه گردید

شهر مدینه سر به سر غم‌خانه گردید


ویران شد از بیداد آن قوم ستمگر

قبر اُم و ابن و اَب و عمّ پیمبر


ای کافران! اجر رسول الله این بود؟

یا احترام آن زیارتگاه این بود؟


لعن ابد را تا ابد بر خود خریدید

الحق که یکسر آل مروان و یزیدید


صد شکر کان جا قبر زهرا بی نشان بود

از دیده‌ی ناپاک ناپاکان نهان بود


ورنه از این بیدادگران حرامی

می‌شد به ناموس خدا بی احترامی


اسلاف این نامردها با تازیانه

کُشتند ناموس ولایت را به خانه


آتش زدند از راه کین بیت الولا را

بیت الولا نه خیمه‌های کربلا را


اجداد اینان در سقیفه عهد بستند

پیشانی فرزند زهرا را شکستند


اسلاف این ناپاک‌ها خنجر کشیدند

سر از تن فرزند پیغمبر بریدند


اینان همه مغضوب زهرای بتول‌اند

ملعون قرآن و خداوند و رسول‌اند


دائم به قرآن حمله‌ور با نام قرآن

چون غُدّه روییدند بر اندام قرآن


یارب به پیشانیّ مجروح پیمبر

یارب به قرآن و به زهرا و حیدر


یارب به خون اوّلین یار ولایت

تنهاترین قربانی دار ولایت


یارب به رازی که علی با چاه گفته

یارب به غم‌هایی که او در دل نهفته


یارب به باغ حیدر و یاس کبودش

یارب به آن بیتی که بالا رفت دودش


تا آتش قلب محبّان را نشاید

تا انتقام آل عصمت را ستاند


رخت فرج بر قامت مهدی بپوشان

بر تشنه‌گان، جام وصالش را بنوشان


✍ #غلامرضا_سازگار



به‌مناسبت سالروز_تخریب_بقیع؛#  قبرستان_بقیع#  


چارتا گنبد کنار هم، عجب قابی! که نیست

خیره‌ام‌ شب‌ها به سمت چار مهتابی که نیست


چارتا اذن دخول از چارتا باب المراد

می‌روم سمت بهشت از چارتا بابی که نیست


گوشه‌ی صحن حسن می‌ایستم با احترام

دلخوشم در آرزوهایم به آدابی که نیست


در میان زائران گاهی به کنجی قانعم

گرم قرآن خواندنم در کنج سردابی که نیست


با دو رکعت عاشقی بالای سر، حالم خوش‌ست

سجده کردم بارها در بین محرابی که نیست


می‌روم نزدیک سقّاخانه‌ی ام البنین

تشنه‌ام، باید بنوشم جامی از آبی که نیست


خادمی می‌بیندم هرگاه پلکم بسته ماند

با پر قو می‌شوم بیدار از خوابی که نیست

::

صحن و ایوان و رواقی نیست شاید، من ولی

حاجتی دارم که می‌گیرم از اربابی که هست


✍ #محسن_ناصحی



تقدیم به ائمه بقیع

به مناسبت سالروز_تخریب_بقیع#  


در سفرهایم تو را مقصد تصور می‌کنم

در خیالم آنچه را باید تصور می‌کنم


آرزوهای حرم را شعر می‌گویم؛ سپس

هر چه را روی لبم آمد، تصور می‌کنم


در خیالات خودم مثل کبوترهای تو

سنگِ روی قبر را گنبد تصور می‌کنم


پرچمی را سبز و رقصان روی دوشِ گنبدت

هر زمان که باد می‌آید، تصور می‌کنم


شب به شب دریای اشکِ زائرانت دیدنی‌ست

زیر نور ماه، جذر و مد تصور می‌کنم


دور تا دور مزارت را به جای سنگ و خاک

یک حرم زیباتر از مشهد تصور می‌کنم


روبروی چشمِ خیسِ خود ضریحی نقره‌کوب

کوریِ چشمِ حسود و بد تصور می‌کنم


شمعم و با اشک‌های روضه‌ات جان می‌دهم

هق‌هقم را در حرم اَشهد تصور می‌کنم


✍ #رضا_قاسمی



به‌مناسبت سالروز_تخریب_بقیع#  


زیاد شعر نگفتیم در رثای بقیع

زیاد پر نگشودیم در هوای بقیع


چه روضه‌ها که نخواندند روضه خوان‌هامان

چه گریه‌ها که نکردیم پا به پای بقیع


همیشه هشتم هر ماه روضه می‌گیریم

به یاد هشتم شوال و ماجرای بقیع


هنوز مادر عباس روضه می‌خواند

تنیده در نفس باد، روضه‌های بقیع


و شاعری که دلش را به دست باران داد

نوشت غربت بی انتها به جای بقیع


نوشت پیکر زهرا میان این خاک است

کجاست مرقد زهرا؟ بگو کجای بقیع؟


خدا کند که بیاید همان که می‌سازد

(چهار گنبد فیروزه‌ای برای بقیع)


✍ #وحید_محمدی



امام_زمان_عج#  

سالروز_تخریب_بقیع#  

روز_بقیع#  

غزل#  


عمری مرا تو بیشتر از من دعا کردی

من معصیت کردم ولیکن تو حیا کردی


دادی جوابم را تو بی چون و چرا اما

چون و چرا کردم مرا وقتی صدا کردی


ای وای از آن نیمه شب هایی که آقاجان

من خواب بودم تو به حالم گریه ها کردی


من که همیشه جای مرهم ، درد تو بودم

ماندم برای چه تو دردم را دوا کردی


دورت بگردم من ، فقط بین رفیقانم

حق رفاقت را تو جانانه ادا کردی


از یاد برم عزت من از کجا بوده

از بس به این سائل عطای بی ریا کردی


غم نیست گر بسته است بر رویم همه درها

وقتی در ِ رحمت به روی من ، تو وا کردی


آقا دعا کن زنده باشم من ببینم که

تو در مدینه چار تا جنت بنا کردی


جانم فدای سفره ام البنینی که

هر صبح شنبه در مدینه تو به پا کردی


#محمد_حسین_رحیمیان



امام_زمان_عج#  

سالروز_تخریب_بقیع#  



عمری مرا تو بیشتر از من دعا کردی

من معصیت کردم ولیکن تو حیا کردی


دادی جوابم را تو بی چون و چرا اما

چون و چرا کردم مرا وقتی صدا کردی


ای وای از آن نیمه شب هایی که آقاجان

من خواب بودم تو به حالم گریه ها کردی


من که همیشه جای مرهم ، درد تو بودم

ماندم برای چه تو دردم را دوا کردی


دورت بگردم من ، فقط بین رفیقانم

حق رفاقت را تو جانانه ادا کردی


از یاد برم عزت من از کجا بوده

از بس به این سائل عطای بی ریا کردی


غم نیست گر بسته است بر رویم همه درها

وقتی در ِ رحمت به روی من ، تو وا کردی


آقا دعا کن زنده باشم من ببینم که

تو در مدینه چار تا جنت بنا کردی


جانم فدای سفره ام البنینی که

هر صبح شنبه در مدینه تو به پا کردی


#محمد_حسین_رحیمیان



به‌مناسبت سالروز_تخریب_بقیع#  

قبرستان_بقیع#  


غربت‌آبادِ دیار آشنایی‌ها، بقیع!

همدم دیرینۀ غم‌های ناپیدا، بقیع!


در تو حتّی لحظه‌ها هم بی‌قراری می‌کنند

ای تمام واژه‌های درد را معنا، بقیع!


سنگ‌فرش کوچه‌هایت، داغ‌های سینه‌سوز

شمع فانوس نگاهت، چشم خون‌پالا بقیع!


تو بلور روشنایی‌های شهر یثربی

چون نگینی مانده در انگشتر بطحا، بقیع!


هم‌صدا با قرن‌ها مظلومی آل رسول

حنجری کو تا در این غربت کند آوا، بقیع!


وسعت غم‌های تو، دل‌های ما را می‌بَرَد

تا خدا، تا عشق، تا تنهایی مولا، بقیع!


قصّۀ مظلومی‌اش را با تو گفت آن شب که داشت

در گلو، بُغض غریب ماتم زهرا، بقیع!


در هجوم تیرگی‌ها، در شب سردِ سکوت

حسرتی می‌بُرد خورشید جهان‌آرا، بقیع!


سیل اشک دیده‌ها بگذار تا دریا شود

این گره از چشم جان عاشقان بگشا بقیع!


ای بهشت آرزو، گم‌کردۀ جان‌های پاک

ای زیارتگاه یک عالم دل شیدا بقیع!..


✍ #جعفر_رسول‌_زاده



به‌مناسبت سالروز_تخریب_بقیع#  


زیاد شعر نگفتیم در رثای بقیع

زیاد پر نگشودیم در هوای بقیع


چه روضه‌ها که نخواندند روضه خوان‌هامان

چه گریه‌ها که نکردیم پا به پای بقیع


همیشه هشتم هر ماه روضه می‌گیریم

به یاد هشتم شوال و ماجرای بقیع


هنوز مادر عباس روضه می‌خواند

تنیده در نفس باد، روضه‌های بقیع


و شاعری که دلش را به دست باران داد

نوشت غربت بی انتها به جای بقیع


نوشت پیکر زهرا میان این خاک است

کجاست مرقد زهرا؟ بگو کجای بقیع؟


خدا کند که بیاید همان که می‌سازد

(چهار گنبد فیروزه‌ای برای بقیع)


✍ #وحید_محمدی



به‌مناسبت سالروز_تخریب_بقیع# ؛  قبرستان_بقیع#  


چارتا گنبد کنار هم، عجب قابی! که نیست

خیره‌ام‌ شب‌ها به سمت چار مهتابی که نیست


چارتا اذن دخول از چارتا باب المراد

می‌روم سمت بهشت از چارتا بابی که نیست


گوشه‌ی صحن حسن می‌ایستم با احترام

دلخوشم در آرزوهایم به آدابی که نیست


در میان زائران گاهی به کنجی قانعم

گرم قرآن خواندنم در کنج سردابی که نیست


با دو رکعت عاشقی بالای سر، حالم خوش‌ست

سجده کردم بارها در بین محرابی که نیست


می‌روم نزدیک سقّاخانه‌ی ام البنین

تشنه‌ام، باید بنوشم جامی از آبی که نیست


خادمی می‌بیندم هرگاه پلکم بسته ماند

با پر قو می‌شوم بیدار از خوابی که نیست


صحن و ایوان و رواقی نیست شاید، من ولی

حاجتی دارم که می‌گیرم از اربابی که هست


✍ #محسن_ناصحی



داغ ترین های تاپیک های امروز