2777

امام_زمان_عج #

برای هشتگ "امام_زمان_عج" 45 مورد یافت شد.

امام_زمان_عج#  


ای‌کاش پُر از عطر حضورت بشویم

هر جور شده وصله‌ی جورت بشویم  


ای‌کاش به اندازه‌ی یک لیوان آب؛

لب‌تشنه‌ی شربت ظهورت بشویم...


 

#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی


فرمودند:

شیعیانِ ما به اندازه آب خوردنی، ما را نمی‌خواهند. اگر بخواهند و دعا کنند، فرج ما می‌رسد




 

امام_زمان_عج#  


ای‌کاش پُر از عطر حضورت بشویم

هر جور شده وصله‌ی جورت بشویم  


ای‌کاش به اندازه‌ی یک لیوان آب؛

لب‌تشنه‌ی شربت ظهورت بشویم...


 

#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی




فرمودند:

شیعیانِ ما به اندازه آب خوردنی، ما را نمی‌خواهند. اگر بخواهند و دعا کنند، فرج ما می‌رسد




 

امام_زمان_عج#  





درد دل ما بی تو فراوان شده آقا

دل ها همه امروز پریشان شده آقا


بد می گذرد زندگی مردم دنیا

بی تو همه ی سال ، زمستان شده آقا


ای باب نجات همگان دست بجُنبان

تو نیستی و بد شدن آسان شده آقا


آرامش دنیای نفس گیر ، کجایی

بدجور جهان بی سر و سامان شده آقا


حال دل بیچاره ما تا تو نباشی

مانند بقیعی است که ویران شده آقا


داده است به ما سوختگان جانِ دوباره

رویای بقیعی که چراغان شده آقا


ای کاش نمیریم و ببینیم که آنجا

چون کرببلا یا که خراسان شده آقا


#محمد_حسین_رحیمیان


امام_زمان_عج#  



مرا بِبَر به حریمت کمی گدایم کن

زِ هر چه غیر خودت مهدیا جدایم کن


تمام زندگی ام را زِ من بگیر امّا

به جان جدّ غریبت خودت صدایم کن


ببین که غرق گناهم بگیر دست مرا

میان نافله هایت کمی دعایم کن


ببین که آهن قلبم دوباره زنگ زده

عنایتی بنما و مس و طلایم کن


هزار جمعه گذشت و نیامدی آقا

بیا و لطف بزرگی به ناله هایم کن


فدای خاک قدوم تو ای گل نرگس

به یک نگاه کریمانه با صفایم کن


به التماس دل خسته ام نگه بنما

اسیر دست گناهم بیا رهایم کن


قسم به جان رقیه قسم به جان حسین

بیا و راهی راه کربُبَلایم کن



#سید_امید_سلامتی


امام_زمان_عج#  




نشستم رو به روی مرگ ..، دیدم روز آخر شد

تمام عُمر من در حسرت دیدار تو سر شد


زمستان در زمستان است بی تو فصل های ما...

گُل یاس حیاط خانه ی ما زود پرپر شد


چه با یعقوب کرده دوری یوسف..، نمیدانم!

همین بس که به جز اندوهِ کوری ، سخت لاغر شد


بگو تا کِی نبینم چشم‌های نازنینت را

ببین ، آئینه ام از این ندیدن‌ها مُکَّدر شد


مصیبت ؛ بی حد و اندوه ؛ بی پایان و غم ؛ دائم...

دلِ من وارد جنگی تماماً نابرابر شد


تک و تنها شدم آقا ، شُدی تنها کس و کارم !

به غیر از تو مرا پس زد تمام شهر..، بهتر شد!


من از دست گناهانم ، پشیمانم ، پریشانم

خودم فهمیده ام که حال و روزم شرم‌ آور شد


امان از نَفْس ، بازی داد روحِ ساده‌لوحم را

جهنم شد اگر دنیای من با این ستمگر شد


زمان هر گرفتاری ، خدا را شکر زهــرا هست...

همیشه بهترین پشت و پناه طفل ، مـادر شد


هوایی‌ام ، هوایی‌ام ، دلم میل نجف کرده

مسیر آخر کوچ پرستو بامِ حیدر شد


غلام مرتضی از حوض کوثر آب می نوشد

خوشا آن باده‌ی نابی که سهم ظرف قنبر شد


دلم تنگ است ، تنگ دیدن شش‌گوشه ی ارباب

غمِ عاشق‌کُشِ دلداده ها ، دوریِ دلبر شد


تو را جان حسینِ تشنه‌ی بی سر ، بیا برگرد!

شهیدی که بلای حنجرش ، کُندی خنجر شد

▪️

تنِ آقای‌ ما را عاقبت عریان رها کردند

به سمت خیمه ها رفتند..، گویا وقتِ معجر شد...


#بردیا_محمدی



امام_زمان_عج#  



نشستم رو به روی مرگ ..، دیدم روز آخر شد

تمام عُمر من در حسرت دیدار تو سر شد


زمستان در زمستان است بی تو فصل های ما...

گُل یاس حیاط خانه ی ما زود پرپر شد


چه با یعقوب کرده دوری یوسف..، نمیدانم!

همین بس که به جز اندوهِ کوری ، سخت لاغر شد


بگو تا کِی نبینم چشم‌های نازنینت را

ببین ، آئینه ام از این ندیدن‌ها مُکَّدر شد


مصیبت ؛ بی حد و اندوه ؛ بی پایان و غم ؛ دائم...

دلِ من وارد جنگی تماماً نابرابر شد


تک و تنها شدم آقا ، شُدی تنها کس و کارم !

به غیر از تو مرا پس زد تمام شهر..، بهتر شد!


من از دست گناهانم ، پشیمانم ، پریشانم

خودم فهمیده ام که حال و روزم شرم‌ آور شد


امان از نَفْس ، بازی داد روحِ ساده‌لوحم را

جهنم شد اگر دنیای من با این ستمگر شد


زمان هر گرفتاری ، خدا را شکر زهــرا هست...

همیشه بهترین پشت و پناه طفل ، مـادر شد


هوایی‌ام ، هوایی‌ام ، دلم میل نجف کرده

مسیر آخر کوچ پرستو بامِ حیدر شد


غلام مرتضی از حوض کوثر آب می نوشد

خوشا آن باده‌ی نابی که سهم ظرف قنبر شد


دلم تنگ است ، تنگ دیدن شش‌گوشه ی ارباب

غمِ عاشق‌کُشِ دلداده ها ، دوریِ دلبر شد


تو را جان حسینِ تشنه‌ی بی سر ، بیا برگرد!

شهیدی که بلای حنجرش ، کُندی خنجر شد

▪️

تنِ آقای‌ ما را عاقبت عریان رها کردند

به سمت خیمه ها رفتند..، گویا وقتِ معجر شد...


#بردیا_محمدی



مناجات#  

امام_زمان_عج#  


چراغ کوره راه شو به چشم ناتوان برس

شبیه معجزه بیا به دردمان برس..


بدون تو طلوع‌های ما غروب مطلق‌اند

به شکل آفتاب ای ظهور جاودان برس..


زمین به سینه می‌زند زمان هوار می‌کشد

طراوت زمین بیا سعادت زمان برس..


ببین که سالخوردگی نشسته در کمین مان

هنوز دیر نیست پس به این همه جوان برس..


هراس دارم اینکه بی تو عمر من به سر رسد

بهار من شتاب کن نيامده خزان برس..


چه می‌شود همین‌که چشم وا کنم ببینمت

درست وقت بی خیالی ام تو ناگهان برس..


به قلب عاشقم تمام شهر طعنه می‌زنند

خودت برای بستن دهان این و آن برس..


همین که خبط میکنم مرا سریع جمع کن

همین که میخورم زمین تو هم دوان دوان برس..


من از گناه خسته ام از اشتباه خسته ام

به دست این غریب تا که میخورد تکان برس..


مرا بخاطر دلِ شکسته ام بغل بگیر

به قدر بوسه ای شده به این شکسته جان برس..


شراب ناب ماست قطره های بارش نجف

آهای خشکیِ لبم برو به ناودان برس..


میان خانه ی پدر، پسر همیشه راحت است

میان صحن مرتضی به لذت جهان برس..


دلم برای خاک کربلا چقدر لک زده

کبوتر حسین پر بزن به آشیان برس..


تو را قسم به خواهری که کنده شد دلش بیا

تو را قسم به دستهای بین ریسمان برس..


رباب گفت آه خواهر حسین زودتر

خودت برو به نيزه ی سنان بد دهن برس..



اللهم عجل لولیک الفرج

امام_زمان_عج#  



بین عشاق تو ای دوست گرفتار منم

ناز کن هر چه دلت خواست خریدار منم


بعد یک عمر گدایی در خانه تو

باز گم کرده ره خانه دلدار منم


ای طبیبی که فقط آمدنت هست دوا

پی درمان دلم باش که بیمار منم


دست بردار از این غیبت جانسوز آقا

بس کن این فاصله را تشنه دیدار منم


منِ غفلت زده عمرم به تباهی طی شد

باورم گشته در این دایره سربار منم


به تو محتاج ترم از نٓفٓسٓم کاری کن

بی کلاف آمده ای بر سر بازار منم


آه آقا چه کنم با همه اعمال بدم

روسیاهی که خودش میکند اقرار منم


تو دعا کن که مگر خوب شود حال دلم

آنکه آز بهر دعا هست سزاوار منم


واژه ها دست به دامان شما آوردم

شاعری سوخته «در حسرت دیدار» منم


#مرتضی_میرزایی



امام_زمان_عج#  



و رستاخیز تو از چشم دنیا خواب خواهد برد

شب تشویش را آن نور عالمتاب خواهد برد


بتاب ای فجر صادق! روشنی‌بخش حقایق باش

وگرنه دین ما را جعفر کذّاب خواهد برد


رسیده سامری با صوت سحرانگیز دقّ‌الباب...

اگر دل دل کنیم ایمانمان را «باب» خواهد برد


تویی تنها تو باب‌الله و وجه‌الله و سِرّ‌الله

کدامین مدّعی سهمی از این القاب خواهد برد؟!


کسی که رو بگرداند از آن لبخند، خواهد باخت

کسی که از نگاه تو شود سیراب، خواهد برد


نگاهت نغمۀ باران، نگاهت چشمۀ ایمان

نگاهت خستگی‌ها را از این مرداب خواهد برد


جهان در انتظار آن نماز جمعه در اقصاست

قنوت روح‌بخش تو دل از محراب خواهد برد

::

غزل را تا زدم، دادم به دست رود؛ می‌دانم

که این لب‌تشنه را تا خیمۀ او آب خواهد برد


#عباس_همتی



امام_زمان_عج#  



بی تو چگونه می‌شود از آسمان نوشت؟

از انعکاس ساده‌ی رنگین‌کمان نوشت؟


این یک حقیقت است که بی تو، بهار من!

باید چهار فصل زمان را خزان نوشت


در این جهان بی در و پیکر، خدای ما

دستان سبزپوش تو را سایبان نوشت


دنبال ردّ پای تو گشتم، نیافتم

گویی خدا نشان تو را بی‌نشان نوشت


می‌خواستم تو را بنویسم ولی نشد

با من بگو چگونه تو را می‌توان نوشت


جنگل همیشه نام تو را سبز خواند و بس

دریا تو را برای خودش بی‌کران نوشت


دیدم تمام ثانیه‌ها با تو می‌وزد

باید تو را همیشه امام زمان نوشت



#مهتاب_آزادی



پربازدیدترین تاپیک های امروز