خواب# : من چندوقت پیش خواب دیده بودم،من و همسرم باماشین بودیم ،از مسیررد میشیدیم،که دوتاپزشک خیلی خوشگل( خیلی زیبا بودم،بالباس سفیدپزشکی) ولی با لباس الوده شده،گفتن بس که بیمارشفا دادیم،لباسامون الوده شد،اجازه بدید بیایم منزلتون حموم کنیم،منم به شوهرم گفتم بزار بیان خونمون حموم کنن،همسرم اول راضی نبودبعدگفت بزارسوار بشن باهامون ببریم اشون باخودمون،
بعدسوارشون کردیم،اومدن خونمون.عجیبه توی خواب دوتا حموم داشتیم هرکدوم رفت توی یه حموم دوش گرفت،پسرم براشون حوله بُرد.کلی تشکر کردن،و دعای خیررفتن.
همون روزی که اینخواب و دیدم،
واقعیت# : همون روز من و شوهرم،توی خونمون خرما پاک میکردیم، رفتم دم درحیاط و تمیز کنم،چشمم خورد به دوتا پوسترعکس بزرگ،قشنگ دم درحیاطمون وپیش دیوار بود،بازشون کردم کلی خاکی بودن، عکسا،یکیش عکس ،علمدار کربلا،حضرت ابوالفضل،یکی عکس مربوط به آقاامام رضا.
تمیزشون کردم با پارچه ای و چسبوندمشون روی دیوارحیاط خلوت.که چشم اهالی خیابون بهشون بیفته .حیاط خلوت ما روبه جاده اس.
اگه حاجتی دارید بانیت صاف و قلبی به عکسانگاه کنید.سلام بدیدبه علمدار کربلا وآقاامام رضاع
چون اون دوپزشک تو خواب گفتن کلی بیمارشفا دادیم😔
سه ساعت بعداز اونخواب من این عکسارو دم درحیاط پیدا کردم.
اینم عکسا👇👇