بچه جون اگه یه وقت ک بزرگ شدی راهت افتاد اینورا...بدون یه روزی ک هف ماه و ده روزت بود و کنارم خوابیده بودی ب زور جلو خودمو گرفتم ک نخورمت و ی نفس راحتی بکشم...این همه عشق به یه موجود دیگه برا قلب من خیلی سنگینه، ب سختی داره پمپاژ میکنه...ب هن هن افتاده
دیدنش حالع مرا یک جور دیگر میکند......حاله یک دیوانه را دیوانه بهتر میکند......در نگاهش یک سگ وحشی رها کرده واین......جنگ بین مادوتا را نابرابر میکند......حالت پیچیده مویش شبیع سرنوشت...عشق را بر روی پیشانی مقدر میکند.....آنقدر دل بسته ام بر دکمه ی پیراهنش......فکر آغوشش لباسم را معطر میکند....🥀🥀🥀🥀