قرار نامزدی گذاشتیم رفتیم طلا و اینا گرفتیم
یه روز قبل از نامزدی بابام افتاد بیمارستان(البته با پدرم زندگی نمیکردم) دیگه اون روز همه بیمارستان بودیم شب ش عموم همه مونو دعوت کرد فک کردم نامزدی لغو شده دیگه حرفی راجع بش نزده بودیم
دیگه اون شد شب نامزدیم حال روحیم هم خوب نبود (پسرعمومه شوهرم)
برا عقد و عروسی هم کلی برنامه داشتیم و ..
یهو یکی از عموهام فوت شد
دیگه پدرشوهرم قبول نکرد عروسی بگیریم شوهرمم قبول نمیکرد بمونه تا بعد از سال
طی یه عقد ساده بدون هیچی رفتیم سر خونه زندگیمون
حتی من جهاز نداشتم
هیچ مراسمی چیزی نداشتیم
هر وقت این کلیپ های عروسی رو میبینم دلم ضعف میره
خیلی بدشانسی اوردم
حتی نامزدیمم مثه نامزدی نبود