چشم شوهرم ناخونه ریز داره که همه گفتن نیازبه عمل نیس
خلاصه وسط اینکه بنایی داشتیم و روزی صدبارمیرفت سرساختمون وهوام سردبود یه روزدیدم اومدگف رفتم نوبت گرفتم فردابرم چشممو عمل کنم....قیافه منوخودتون تصورکنین
گفتم اخه الان؟تواین موقعیت چرااینقدیهویی؟گف من جوونم تاجوونم بایدازچشمام لذت ببرم و....گفتم راستشوبگوبازکی چی گفته اینجوری جوگیرشدی؟گف راستش امروز یه بنده خدایی بهم گف اقای فلانی حیف نیس چشمتوعمل نمیکنی؟تاجوونی لدت ببرو...من پول عملم حساب کردم مخالفت فایده اینداره خلاصه فرداش گف یه عکس قبل عمل ازم بگیر که بازیه عکس بعدعمل هم ازم بگیری دیگه رفت عمل کرد چشماش هیچ تغیری نکرد که تاچندوقتم قرمزبود اونهمه پول بیزبونم به فنا رفت ازدست جوگیری های شوهرم اصن درامان نیستم