ددلم ارامش میخواد و یه دل سیر گریه
گلم درکت میکنم من ده سال یکجا بودم باهاشون خیلی سخت گذشت الان سه ماه هست مستقلم تو خونه خودمم
مادرشوهرت چند سالشه؟؟
ترو خدا دعا کنید برام شاید خدا به خاطر شما ارزوی من رو هم براورده کرد
یعنی خیلی سختمه خیلی
اعصابم گذاشتم رو این زندگی
خیلی دلم واسه خودم میسوزه خیلی،
برام دعا کنید
من باهاش تو یک طبقه بودم ده سال واقعا زجر کشیدم آخرم نداشتن بریم مستأجری شوهرم با کمک پدرش طبقه سوم رو ساخت همه جدا بودن شوهرم پسر بزرگشون بود نمیخواستن ما بریم جای دیگه الان بخدا حس میکنم تازه عروسم وسایل میخرم واسه خونه ام صبحم رو با دخترم شوهرم با اعصاب راحت شروع میکنم باور کن همینکه یه طبقه هم فاصله دارم بازم خدارو شکر میکنم
مثلا موقع نهار یه دفعه سر و کله بچه هاش پیدا میشه
دیگه پیش خودش نمیگه ایا غدا داریم، نداریم بدون هیچ هماهنگی با کلی قسم اونارو نگه میداره تاز ازمن توقع داره بهترین غذا رو از اول براشون بپزم
این تنها یه چشمشه
مثلا دارم با شوهرم حرف میزنم یا با تلفن با کسی حرف میزنم تا از محتوای صحبتمون پی نبره ول کن نیس تازه قهر هم میکنه میگه چرا یواشکی حرف میزنید
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
