بزارین یه روز ایده الم و براتون بگم
از خواب بیدار میشم، همیشه دوس داشتم وقتی بیدار میشم اهنگ بزارم، با همسرم و بچه هام صبحونه رو با دلی شاد صرف میکنیم بعدش کارای خونه بعدش دست پسرم میگیرم و میرم یهدور میزنم به مادرم سر میزنم اگه حوصلم نبود زنگ میزنم شوهرم باهم میریم بیرون، تو خونه اگه حرفی داشتم تصمیمی داشتم بدون هیچ دخالتی پیش میبرم اگه حال نداشتم حتی خونه رو جمه نمیکنم دیگه از هزچی نمیترسم دیگه کسی نیست که از صبح تا شب ور دلم غر بزنه
دیگه اگه دلم خواست ثبح ها دیر پاشم یا اگه غمگین بودم و تو خودم بودم دیگه نمیترسم که نکنه بهش بر بخوره....