قبلاً از اینکه ما بریم اونجا داخل اتاق بود بعدش رفت بیرون بعد اومد من بهش سلام کردم چند دقیقه بعد همه جمع شدن داخل سالن همه ی زنا و مردا ما هم داشتیم شام درست می کردیم موقع غذا خوردن اینقدر بهم نگاه می کرد ک نگو بعد منم دیگه سفره رو جمع می کردیم چ اینا منم دیگه رفتم کمک دختر عموم ک طرفا رو بشوریم اینقدر بهم نگاه می کرد کلا هر کاری می کردم نگاه می کرد
من اهل این دوستی ها و دوست پسرو این چیزا نیستم کلا دختر عموم هم دختر خوشگلیه
ی خاطره دیگه بگم
ی بار بازم مسافرت بودیم رفته بودیم خرید بعد همه مون رفتیم داخل ی مغازه ک کوچیک بود بهم اومد بهم چسبید چنان ک دختر عموم دیدی و حسودیش شد اومد خودم خیلی خجالت کشیدم رفتم بیرون
کلا دختر عموم بد اخلاق تنهایی نمیزاره جایی بره