داشتم به این فکر میکردم چی باعث میشه آدم کسانیکه حس میکرده دوستش داره رو دیگه نخواد؟
میدونی تا یه جایی برای کسی که دوستش داری میجنگی از خودت می گذری
خواسته هات رو نادیده می گیری
هر کاری میکنی تا بشی باب دلش
اما یه روز به خودت میایی میبینی هر چی که داشتی خرج کردی میبینی هیچی از خودت نمونده میبینی این آدمی که الان هستی رو نمی فهمی نمیشناسیش بعد دلت برای خود سابقت تنگ میشه یه دفعه دست از تلاش برمی داری دیگه نمیخوایی باب دل کسی دیگه باشی فقط می خوایی خودت باشی
می خوایی خود نیمه جونت رو بغل کنی و ببریش یه جایی که بتونه نفس بکشه دوباره سر پا بشه
آدم هایی که همیشه به خوب بودنت عادت کردن با دیدن حال خرابت قیدت رو میزنن و اون وقته که دیگه نمی تونی دوستشون داشته باشی
هرچقدر بیشتر برای داشتنشون خودت رو قربانی کرده باشی بیشتر ازشون متنفر میشی....