یه خانمی محجبه اهل نماز که خیلی دست به خیر داشت توی شهرشون هم معروف بود دست رد به سینه کسی نمیزد به همه کمک میکرد فقط دختر خ واهرشوهرش خیلی اذیتش میکرد وخیلی بددهن بود توی کل خانواده دعوا راه مینداخت و...این خانم رفت برای دخترخواهرشوهرش دعای زبان بندگرفت همه چیز تموم شد به خیروخوشی ولیییییییییییییییییی دوسه سال بعد که فوت کرد هرشب به خواب دخترش میرفت میگفت من دارم میلرزم دارم عذاب میکشم دخترش میگفت تو باید در ارامشباشی ولی مادرش میگفت من دارم عذاب میکشم برو از این دختر حلالیت بگیر هرجور شده دخترش هم رفت پیش اون خانم اون خانم هم گفت من به خاطر اون دعا مریض شدم سردرد گرفتم نمیبخشم آخرش انقدرکل خانواده التماسشوکردن هرشب میرفتن میومدن زمین و خونه به نامش کردن خانم رضایت داد،خدااز حق الله میگذره ولی حق الناس نه
گر مسلمان گر مسیحی گر یهود ادمی باشید مذهب هرچه بود