بچع ها من دوستم روز تولدم اومد دست خالی بدون حتی یه شاخع گل کافه هم خودم حساب کردم اصلا اینا مهم نیست !!! حالا روز تولدش از دو روز قبل اسهال و استفراغ داشت من تو امتحانام هست وبدنم کلا داغونه پیچوندم نرفتم تولدش چون واقعا وزنم کمه و اصلا طاقت مریضی ندارم و اونم قبول نداشت که مریضه میگفت معدم عصبی شده با این که این ویروس جدیده بود چند روز بعدش نامزدش قرار شد تولد براش تو کافه بگیره گفتم میام دیگه خوبم شده تا نامزدش پی ام داد کع تولد تو باغ هست و شب میمونیم تا فردا ظهر منم مامانن نمیذاره خودممم سختم هست گفتم نمیام و امتحان دارم واقعا هم امتحان دارم اونم سخت ترم اخرم حالا فردا میخوام برم کنسرت بهش گفتم میایی دیدم گفت هه حالا من میگفتم بریم بیرون نمیایی و فلان و کلی سر کنسرت رفتن من که خودشم میدونه من چه اوضاع روحی دارم دعوا راه انداخت با این که ۶ ماه من بهش میگفتم بریم بیرون میگفت هوا سردع دلم میگیره نمیام یا پولام رو نمیدم کافه یا خسته هستم الان سر یه خوشحالی من بخاطر کنسرت کلی دعوا راه انداخت حالا هم میگع روز تولدت من مهمون داشتم روم نشد بگم نمیام خوب واقعا نمیفهمم چرا طلب داره ازم