روبروی خونمون یه ساختمون بلنددارن میسازن جدیدا،چون قبلااین ساختمونه نبود،من پرده نزدم پنجره اون قسمتو تاالان.
حالاطبق روال سابق حواسم نبود، میخواستم کف رو دسمال کشی کنم، دامن کوتاه پوشیده بودم. بالا دادمش. ک بشینم
یهوگفت این چه کاریه.. منم گفتم حواسم نبود. خندم گرفت ونشستم
گف ممکنه کسی بالا باشه
منم نگاه کردم دیدم ی کارگربود
الکی گفتم کسی نیس وفوری رفتم کنار
اونم خودش رفت دید
گففت پس این چیه
گفتم حواسش نبود بابا حالایه ثانیه...
اونم دادزد گفت خفه شو