لباس بیمارستان بعد از سزارین

عضویت: 1400/03/16

تعداد پست: 1828

افرین برام دعا کنید امروز یا فردا دردم بگیره زایمان کنم 😞❤

دلیلش تاپیک قبلیم

باز آمد شوهر بی بهانه، با ادایی کودکانه، هیکلی چون استوانه می کند غر غر به خانه، یادم اید روز اول، گردنش کج، دست و پا شل . پیش بابا موش میشد سر خیس تا گوش میشد . دختری افتاده بودم مهربان و ساده بودم نرم و نازک، شاد و چابک. چشمهایم همچو اهو، عطر موهایم چو شب بو . می شنیدم از لب او حرفایی همچو جادو : من غلام خانه زادت، جان دهم هر دم به یادت، گر نیایی خانه ی من می گریزد روحم از تن . بعد از آن گفتار زیبا خام گشتم من همان جا . شد به پا جشن عروسی کیک و شام و دیده بوسی . بعد از آن دیگر ندیدم هرگز آن اوقات بی غم . قسمتم یک مرد جانی ، اندکی لوس و روانی ، بی اراده همچو یابو، پرخور و مغرور و پر رو . بشنو از من جان خواهر، هر که کرد این دوره شوهر ؛ خاک بر سر گشت و حیران . شد پشیمان شد پشیمان شد پشیمان......

1401/04/04

|

12:42

1 نفر لایک کرده اند ...

sa_ye3

عضویت: 1400/03/29

تعداد پست: 2946

باور کن اون لحظه حال نداری پاشی غذا بخوری

دختر نازم خیلی دوست دارم ❤️دایانا❤️

1401/04/04

|

12:42

0 نفر لایک کرده اند ...

elhamr

عضویت: 1398/11/26

تعداد پست: 8207

منظورت دقیقا بعد از زایمانه با مثلا فردای زایمان؟

ما دیر آمدیم یا زود هر چه بود به موقع نیامدیم

1401/04/04

|

12:43

0 نفر لایک کرده اند ...

مارال۱۹

عضویت: 1400/02/25

تعداد پست: 6160

پیراهن بپوش

کفتان چیه از اونا

1401/04/04

|

12:43

0 نفر لایک کرده اند ...

ariana9194

مدیر استارتر

عضویت: 1399/04/29

تعداد پست: 130

منظورت دقیقا بعد از زایمانه با مثلا فردای زایمان؟

فردای زایمان

1401/04/04

|

12:44

0 نفر لایک کرده اند ...

زهرا7668

عضویت: 1398/02/14

تعداد پست: 1080

افرین برام دعا کنید امروز یا فردا دردم بگیره زایمان کنم 😞❤ دلیلش تاپیک قبلیم

مگه سوزن فشار بهت نمیزنن برای زایمان

1401/04/04

|

12:45

1 نفر لایک کرده اند ...

elhamr

عضویت: 1398/11/26

تعداد پست: 8207

فردای زایمان

اها همون روبدوشامبر بهتره به نظرم

ما دیر آمدیم یا زود هر چه بود به موقع نیامدیم

1401/04/04

|

12:46

0 نفر لایک کرده اند ...

سپیده۸۴

عضویت: 1400/03/16

تعداد پست: 1828

مگه سوزن فشار بهت نمیزنن برای زایمان

بم گفتن که دو روز دیگه مهلت داری

باز آمد شوهر بی بهانه، با ادایی کودکانه، هیکلی چون استوانه می کند غر غر به خانه، یادم اید روز اول، گردنش کج، دست و پا شل . پیش بابا موش میشد سر خیس تا گوش میشد . دختری افتاده بودم مهربان و ساده بودم نرم و نازک، شاد و چابک. چشمهایم همچو اهو، عطر موهایم چو شب بو . می شنیدم از لب او حرفایی همچو جادو : من غلام خانه زادت، جان دهم هر دم به یادت، گر نیایی خانه ی من می گریزد روحم از تن . بعد از آن گفتار زیبا خام گشتم من همان جا . شد به پا جشن عروسی کیک و شام و دیده بوسی . بعد از آن دیگر ندیدم هرگز آن اوقات بی غم . قسمتم یک مرد جانی ، اندکی لوس و روانی ، بی اراده همچو یابو، پرخور و مغرور و پر رو . بشنو از من جان خواهر، هر که کرد این دوره شوهر ؛ خاک بر سر گشت و حیران . شد پشیمان شد پشیمان شد پشیمان......

1401/04/04

|

12:48

0 نفر لایک کرده اند ...