سلام بچه ها امروز یه داستانی رو شنیدم که اگر خود طرف رو نمی شناختم و زندگی خودش نبود می گفتم دروغ میگه خالی بندیه. اصلا در مخیله ام نمی گنجه همچین چیزی
خواهر من مشاور روان شناسه. بله هستن پدرهایی که زمانی که مست باشن یا معتاد باشن به دختراشون تجاوزکنن ولی اصولادختری که عاشق پدرش بشه و از هم آغوشی لذت ببره ندیده. احتمالا دختره داشته حرص مادره رو به خاطر عقده هایی که از کمبود محبت داشته در میاورده و ظاهرا این طوری نشون دادن که بعله. شایدم مادره تحت فشارهای روحی بد بین شده.
هرگاه خداوند تورا به لبه پرتگاه هدایت کرد به او اطمینان کن چون یا تورا از پشت خواهد گرفت یا پرواز کردن را به تو خواهد آموخت.
قضاوت کار ما نیست اما امیدوارم که همه اینا توهمات ذهن پریشان این خانم باشه که برای زویا تعریف کرده واقعا مشکلات روانی وحشتناکه اما چون مث دست شکسته یا پای شکسته دیده نمیشه بالطبع یا خیلی دیر درمان میشه یا اصلا نمیشه اما از طرفی برنامه های کاملا پورن و زشتی که اینروزا توی شبکه های مجازی براحتی رابطه مادر و پسر یا دختر و پدر رو نشون میده متاسفانه ممکنه باعث بی عفتی و گستاخی دخترها بشه و از طرف دیگه مردی که مریض باشه همه این احتمالات ممکنه اما امیدوارم همش یه دروع باشه
دل های پاک خطا نمیکنن ... سادگی میکنند و
امروز سادگی پاک ترین خطای دنیاست ....
والا من که نمیتونم باور کنم به نظرم بعضی جاهای داستان خیلی تابلو نشون میده که تخیلیه مخصوصا اونجایی که لگد میزنه به میز عسلی یا شیرینی کشمشی تو کابینت یا اونجا که صدای دختر و پدر رو از پشت در میشنوه و تو نمیره ضمن اینکه من بعید میدونم مردی پیدا بشه که ساعتها تو ماشین منتظر زنش بمونه تا این داستان پرماجرا و عجیب به پایان برسه
دوست عمه من هم این اتفاق براش افتاد به دختر گفته بود چرا این کارو کردی گفته بود بابامه دوست دادم باباهم گفته بود بعدا میبرمش عملش میکنم.دوست عمه ام هم شکایت کرده بود.پس عجیب نیست بعضی از آدمااینقدر پست باشن ولی این خانمو نمیدونم باید در موردش تحقیق کنی
من اصلا این داستان رو نمیتونم باور کنم،یه مادر به هیچ قیمتی نمیتونه بذاره. به دخترش تجاوز بشه،وو اینکه آفرین به استارتر که با این همه مشغله کاری که حودشون گفتن از ظهر تا حداکثر ۸ شب تونسته یه کتاب پست نویس ۴۰۰ صفحه ای رو بخونه و حلاصه کنه
98/11/1 شروع رژیم، وزن شروع 75/5، 98/12/1 وزن فعلی 71/5، وزن هدف60 کیلو
تعریف میکرد میگفت شبا دخترم لخت مادرزاد میاد از اتاق بیرون میگه بابا بیا دیگه.... میگفت شوهرمم میگه این تو خونه با خود من باشه بهتر از اینکه بره بیرون صد تا مریضی بگیره.. باور کنین راست میگم.... من باور میکنم
چرا بعضی از شماها انقد زود قضاوت می کنید این کشور خیلیلها به این درد گرفتارن پدر با دختر پدر با پسر چرا انقد براتون عجیبه دوست خواهخر خودم برادرش با اینکه ادم خیلی مثلا سر به زیر و خوش نامی بود بین بقیه ادما هر دفعه خواهرش رو تنها می خواست گیر بیاره طفلک ار ترس برادره و اینکه جرات نداشت به خانوادش بگه چون هیچکی حرفشو باور نمی کرد مجبور شد زود ازدواج کنه