سلام بچه ها امروز یه داستانی رو شنیدم که اگر خود طرف رو نمی شناختم و زندگی خودش نبود می گفتم دروغ میگه خالی بندیه. اصلا در مخیله ام نمی گنجه همچین چیزی
خیلی وحشتناکه و البته تلخ . نمیدونم چی بگم اما شاید خودشم کوتاهی کرده .شاید واقعا کنار دخترش نبوده و اونو کنار مردی بد ذات رها کرده که اونجوری شخصیتش شکل گرفته .
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی ، به شکوفه ها ، به باران برسان سلام ما را ....
ای خدا. کی می تونه حتی تصورش رو بکنه که پدری به دخترش... یا خدا البته این خانم هم دونسته و ندونسته مقصر بودن دختره دیگه. باباهه شاید ناخواسته زمان حموم بردن تحریکش کرده و وقتی این صحنه رو دیده لذت برده
واقعا چه دلیلیه میارید؟چون پدرش بردش حموم و پوشکش را عوض کرد به دختر نظر پیدا کرده؟مشکل اینه اون پدر آدم مریضیه.تمام.منم تا پنج شش سالگی با بابام حمام رفتم.هیچ اتفاقی هم نیافتاد.پس همه مادرها که پسرها را بزرگ میکنن هم باید به پسرهاشون نظر داشته باشن؟
هر طور دوست داری زندگی کن و بگذار بقیه هر طور دوست دارند زندگی کنند.
کاش خانمها با پسراشون و پدرا با دختراشون، از کوچیکی ، رفتار و گفتارشون از چهارچوب خارج نشه، و حدی رو در نظر بگیرن، شکی نیست که امثال این پدر و دختر روانی هستند، اما اگه حیا از اول حفظ بشه، بعدها شاهد همچین چیزهایی نمیشیم
مراقب کسانی که سفره دلتان را برایش باز میکنید باشید.فقط آدمهای کمی هستند که واقعأ برایشان مهم است.بقیه فقط میخواهند سوژه ای برای سخن چینی داشته باشند.