قبول نمیکنن اولیشون مادرمع هی بهم تهمت میزنع
بخدا موندم چیکار کنم کم کع نیس سع سال دارم تلاش میکنم دوسش داشتع باشم خوبیاشو کارهاشو بع یادم میارم اما نمیشع بقران هیچ حسی پیدا نکردم اوایل نامزدی خیلی سعمو کردم به همع بفهمونم دوسش ندارم اما همع میگفتن بچع اس چن مدت بگزرع خوب میشع سر عقل میاد و اینا
همیشع باهاش سرد بودم زنگو پیام میداد جوابشو نمیدادم
خونمون میومد بزور حرف مامانمو ابجیم میرفتم پیشش