دخترخاله من شوهرش هرروز با یکی بود..هرزه ب تمام معنا... خونه اجاره کرده بود واسه خرابکاریاش و عیاشی.... چکهای دخترخالمو ک کارمند بود رو ب اینو اون داده بود با امضاع جعلی ..... کلی وام ب اسم دخترخاله ام گرفته بود و معلوم نبودچیکارکرده .... معلوم نبود اصن ب چندتا چیز اعتیاد داشت اینقد داااااغوننن.... دخترخاله ام تو ۴ سالگی پسرش مجبور شد طلاق بگیره ..درحدی بود ک اخه میگف شوهرمو میبینم حالت تهوع میگیرم...اینقد متنفر بود ازش..... خودش راحت شد ولی بچه اش خیلی اسیب دید.. افسرگی ..پرخاشگر ...عصبی.... دخترخاله ام کل زندگیشو ب پای پسرش ریخت اینقد ک حواسش بهش بود خرجش میکرد کلی کلاسهای مفید فرستادش از لحاظ مالی و تربیتی هیچ کمبودی بچه نداشت...ولی ب شدت کمبود پدر اذیت کننده بود براش...چقد با باباهای بقیه بازی میکرد چقد حس بدی بهش دست میداد وقتی محبت ی پدردیگه رو نسبت ب ی پسر دیگه میدید..از چشاش میشد فهمید....آخرشم نمیگم. خلاصه ک خواهر اگگررر مشکلات پیچیده نداری بخاطر بچه ات تحملتو ببر بالا تا بزرگتر بشه و خوب و بد رو تشخیص بده اونوقت اقدام کن.